مرا که میشناسی . . . .!؟
مرا که میشناسی . . . .!؟
کسی شبیه هیچکس . . . .
لابه لای نوشته هایم که بگردی پیدایم میکنی . . . .
اگر نوشته هایم را بیابی ،
منم همان حوالی ام . . . .
حرف های نگفته بسیار دارم . . . .
حرفهایی که نباید زده شوند ،
باید خورده شوند . . . .
درست مثل تنقلات روزانه ات ،
وفریاد هایی که باید در گلو محکوم به حبس ابد شوند . . . .
ولبخند هایی که شاداب نشانم دهند . . . .
میخندم تا یادم نرود تظاهر بهترین کار است . . . .
تا یادم بماند که دیگران مرا خندان میخواهند . . . .
میترسم از آن روی خودم که سگ نیست ،
اما اگر بالا بیاید به هیچ سکوتی قناعت نمیکند . . . .
میترسم از همین حرف ها که از دستم در میروند ،
و میزنمشان . . . .
میترسم از خوبم هایی که مدام تحویل میدهم . . . .
میترسم از این همه که هستم ،
و به رویم نمی آورم . . . .
میترسم از خودم . . . .
خودی که رامش کرده ام . . . .
من زندگی خواهم کرد ،
به جرم بودن بودنی که هرگز طرفدارش نبوده ام . . . .
اما تا به کی به جرم بودن باید زیست . . . .؟!
من مرده ای بیش نیستم . . . .
دیگر روحی برایم باقی نمانده . . . .
میخواهم بخوابم . . . .
رویای مرگ میگویند خاک سرد است ،
ولی برعکس آغوش گرمی دارد . . . .
برای من ،
منی که سرد زندگی کرده ام . . . .
برایم فرقی نمیکند این روزهایم را چگونه قربانی کنم . . . .
من دیگر تکرار نمیشوم . . . .
دیگر نمینویسم . . . .
تا سکوت را بیاموزم . . . .
نوشته هایم به همین راحتی که میخوانی نیست . . . .
باور کن . . . .
کسی شبیه هیچکس . . . .
لابه لای نوشته هایم که بگردی پیدایم میکنی . . . .
اگر نوشته هایم را بیابی ،
منم همان حوالی ام . . . .
حرف های نگفته بسیار دارم . . . .
حرفهایی که نباید زده شوند ،
باید خورده شوند . . . .
درست مثل تنقلات روزانه ات ،
وفریاد هایی که باید در گلو محکوم به حبس ابد شوند . . . .
ولبخند هایی که شاداب نشانم دهند . . . .
میخندم تا یادم نرود تظاهر بهترین کار است . . . .
تا یادم بماند که دیگران مرا خندان میخواهند . . . .
میترسم از آن روی خودم که سگ نیست ،
اما اگر بالا بیاید به هیچ سکوتی قناعت نمیکند . . . .
میترسم از همین حرف ها که از دستم در میروند ،
و میزنمشان . . . .
میترسم از خوبم هایی که مدام تحویل میدهم . . . .
میترسم از این همه که هستم ،
و به رویم نمی آورم . . . .
میترسم از خودم . . . .
خودی که رامش کرده ام . . . .
من زندگی خواهم کرد ،
به جرم بودن بودنی که هرگز طرفدارش نبوده ام . . . .
اما تا به کی به جرم بودن باید زیست . . . .؟!
من مرده ای بیش نیستم . . . .
دیگر روحی برایم باقی نمانده . . . .
میخواهم بخوابم . . . .
رویای مرگ میگویند خاک سرد است ،
ولی برعکس آغوش گرمی دارد . . . .
برای من ،
منی که سرد زندگی کرده ام . . . .
برایم فرقی نمیکند این روزهایم را چگونه قربانی کنم . . . .
من دیگر تکرار نمیشوم . . . .
دیگر نمینویسم . . . .
تا سکوت را بیاموزم . . . .
نوشته هایم به همین راحتی که میخوانی نیست . . . .
باور کن . . . .
۱.۶k
۱۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.