بعد از مدت ها دیدمش!! دستامو گرفت و گفت:چقدر دستات تغییر کردن.... خودمو کنترل کردم و فقط لبخند زدم... تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:بی معرفت دستای من تغییر نکرده...دستات ب دستای اون عادت کرده....:((((
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.