قسمت 13 از
قسمت 13 از
توضیحی کوتاه برای کسانی که اعتقاد دارند بعد رسول اکرم (ص) اصحاب از دین برگشتند بجز تعداد انگشت شماری...
اصحاب در نظر ائمه:
این بود نمونه هایی از آیات قرآن - ما تنها 20 مورد از آنها را آوردیم - که در مدح و تمجید اصحاب نازل گشته اند.. و امّا ببینیم که ائمه چه نظری درباره اصحاب پیامبر ص دارند؟! آیا به راستی (.......) از آنها تبعیّت می کنند؟! آیا در ادّعای محبّت و موالات نسبته به ائمه، راست می گویند؟! چون چنین کنیم، می بینیم که برخلاف پیروانشان - و در واقع دشمنانشان!! - نه تنها از آنها بدگویی نکرده و نسبت بدانان کینه نداشته، بلکه در کمال دوستی، در تمام مراحل، آنها را همراهی کرده و فضایلشان را برشمردهاند.. که ما در اینجا نیز، تنها به 20 مورد از آنها استناد می کنیم:
- این علی است که در مورد اصحاب پیامبر ص - و در واقع دوستانش - به هنگام سرزنش اصحاب خود، چنین میگوید: «لقد رأیت أصحاب محمد ص، فما أری أحدا یشبههم منکم! لقد کانوا یصبحون شعثا غبرا، وقد باتوا سجدا وقیاما، یراوحون بین جباههم وخدودهم، ویقفون علی... الخ».
«من اصحاب محمد ص را دیدم و یکی از شما (یارانم!) را که همچون آنان باشد، نمی بینم! آنان صبحها، ژولیده مو و غبارآلود بودند و شبها را در حال سجده و قیام میگذراندند. میان پیشانیها و صورتهایشان نوبت گذاشته بودند (گاهی پیشانی و گاهی هم رخسار خود را بر زمین می گذاشتند) و از یاد بازگشت به آخرت، مانند اخگر و آتشپاره سوزان می ایستادند. گویا پیشانیهایشان بر اثر طول سجده، مانند زانوهای بُزها (پینه بسته) بود! هرگاه نام خداوند سبحان به میان می آمد، از ترس عذاب و کیفر و امید به ثواب و پاداش، اشک از چشمانشان سرازیر می گشت، به گونهای که گریبانهایشان خیس می شد، و می لرزیدند چنانکه درخت در روز وزیدن باد، تند می لرزد!». (1)
- و باز هم در سرزنش یاران - خود، از اصحاب پیامبر ص چنین یاد می کند: «و لقد کنا مع رسول الله ص، نقتل آباءنا وأبناءنا وإخواننا وأعمامنا. ما یزیدنا ذلک إلا إیمانا و تسلیما، ومضیا علی اللقم، وصبرا علی مضض الألم، وجدا فی جهاد العدو، ولقد کان الرجل... ولعمری! لو کنا نأتی ما أتیتم، ما قام للدین عمود، ولا أخضر للإیمان عود، وأیم اللّه لتحتلبنها دما، ولتتبعنها ندما».(2)
«ما (جماعت اصحاب) با رسول خدا ص بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را (در جنگها) می کُشتیم و این رفتار، ایمان و فرمانبرداری (از خداو رسولش) و پایداری و ثابت قدمی ما در راه راست را می افزود. همچنین صبر و شکیبایی ما را بر سوزش درد و تلاشمان را برای جهاد با دشمن زیاد می نمود. مردی از ما با یکی از دشمن به یکدیگر حمله کرده و با هم درمی افتادند، مانند درافتادن دو حیوان نر! و به جان هم می افتادند تا کدام یک دیگری را از جام مرگ سیراب نماید! پس گاهی ما بر دشمن پیروز می شدیم و گاهی دشمن بر ما غالب می آمد! چون خداوند، راستی و اخلاص ما را دید (و از دلهای ما آگاه بود)، دشمن ما را خوار، و پیروزی را نصیب ما گردانید تا اینکه اسلام (در جزیره العرب) مستقر گردید، مانند شتری که در موقع استراحت، سینه و گردنش را بر زمین می افکند و سپس در جاهای دیگر (منظورش ایران و روم) پخش گردید.. و به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما اصحاب، مانند رفتار شما بود، پایه دین هرگز برقرار نمی شد و شاخهای از درخت ایمان سبز نمی گشت! سوگند به خدا! از این رفتار (ناپسند و سستی در جنگ، به عوض شیر از ناقه دنیا!) خون خواهید دوشید و به دنبال آن، پشیمان خواهد شد!».
هم اوست که در مقابل یاران منافقش - اهل کوفه - در فراق اصحاب پیامبر ص و برادرانش، چنین تأسّف می خورد: «أین القوم الذین دعوا إلی الإسلام فقبلوه، وقرأوا القرآن فأحکموه، وهیجوا إلی القتال فولهوا... أولئک إخوانی الذاهبون، فحق لنا أن نظمأ إلیهم ونعض الأیدی علی فراقهم».(3)
«کجاست آن قومی که به اسلام دعوت شدند، قبول کردند. قرآن را خواندند، پس آن را به حکمیّت گرفتند و به جنگ دعوت شدند، ذوق زده و با شور و شوق فراوان شرکت کردند... و شمشیرها را از غلافها بیرون می کشیدند و اطراف زمین را می پیمودند و لشگر به لشگر و گروه به گروه می رفتند و سرزمینها را آزاد می کردند. بعضی کشته می شدند و بعضی هم نجات پیدا می کردند. نه به زنده ماندن ها خوشحال می شدند و نه نسبت به مردگان تعزیه می گرفتند، چشمانشان از گریه زیاد تباه و سفید شده بود. روزه، شکمشان را به پشتشان چسبانده بود. دعا، لبهایشان را خشک کرده بود. بی خوابی رنگ چهرهشان را زرد کرده بود. روی صورتشان، غبار خشوع و تواضع بود. آنها برادران من بودند که رفتند. سزاوار است که ما تشنه آنان باشیم و دستهای حسرت را به خاطر فراق دوریشان بر هم زنیم!».
(1) نهج البلاغه شرح فیض اسلام خطبه 9
توضیحی کوتاه برای کسانی که اعتقاد دارند بعد رسول اکرم (ص) اصحاب از دین برگشتند بجز تعداد انگشت شماری...
اصحاب در نظر ائمه:
این بود نمونه هایی از آیات قرآن - ما تنها 20 مورد از آنها را آوردیم - که در مدح و تمجید اصحاب نازل گشته اند.. و امّا ببینیم که ائمه چه نظری درباره اصحاب پیامبر ص دارند؟! آیا به راستی (.......) از آنها تبعیّت می کنند؟! آیا در ادّعای محبّت و موالات نسبته به ائمه، راست می گویند؟! چون چنین کنیم، می بینیم که برخلاف پیروانشان - و در واقع دشمنانشان!! - نه تنها از آنها بدگویی نکرده و نسبت بدانان کینه نداشته، بلکه در کمال دوستی، در تمام مراحل، آنها را همراهی کرده و فضایلشان را برشمردهاند.. که ما در اینجا نیز، تنها به 20 مورد از آنها استناد می کنیم:
- این علی است که در مورد اصحاب پیامبر ص - و در واقع دوستانش - به هنگام سرزنش اصحاب خود، چنین میگوید: «لقد رأیت أصحاب محمد ص، فما أری أحدا یشبههم منکم! لقد کانوا یصبحون شعثا غبرا، وقد باتوا سجدا وقیاما، یراوحون بین جباههم وخدودهم، ویقفون علی... الخ».
«من اصحاب محمد ص را دیدم و یکی از شما (یارانم!) را که همچون آنان باشد، نمی بینم! آنان صبحها، ژولیده مو و غبارآلود بودند و شبها را در حال سجده و قیام میگذراندند. میان پیشانیها و صورتهایشان نوبت گذاشته بودند (گاهی پیشانی و گاهی هم رخسار خود را بر زمین می گذاشتند) و از یاد بازگشت به آخرت، مانند اخگر و آتشپاره سوزان می ایستادند. گویا پیشانیهایشان بر اثر طول سجده، مانند زانوهای بُزها (پینه بسته) بود! هرگاه نام خداوند سبحان به میان می آمد، از ترس عذاب و کیفر و امید به ثواب و پاداش، اشک از چشمانشان سرازیر می گشت، به گونهای که گریبانهایشان خیس می شد، و می لرزیدند چنانکه درخت در روز وزیدن باد، تند می لرزد!». (1)
- و باز هم در سرزنش یاران - خود، از اصحاب پیامبر ص چنین یاد می کند: «و لقد کنا مع رسول الله ص، نقتل آباءنا وأبناءنا وإخواننا وأعمامنا. ما یزیدنا ذلک إلا إیمانا و تسلیما، ومضیا علی اللقم، وصبرا علی مضض الألم، وجدا فی جهاد العدو، ولقد کان الرجل... ولعمری! لو کنا نأتی ما أتیتم، ما قام للدین عمود، ولا أخضر للإیمان عود، وأیم اللّه لتحتلبنها دما، ولتتبعنها ندما».(2)
«ما (جماعت اصحاب) با رسول خدا ص بودیم. پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را (در جنگها) می کُشتیم و این رفتار، ایمان و فرمانبرداری (از خداو رسولش) و پایداری و ثابت قدمی ما در راه راست را می افزود. همچنین صبر و شکیبایی ما را بر سوزش درد و تلاشمان را برای جهاد با دشمن زیاد می نمود. مردی از ما با یکی از دشمن به یکدیگر حمله کرده و با هم درمی افتادند، مانند درافتادن دو حیوان نر! و به جان هم می افتادند تا کدام یک دیگری را از جام مرگ سیراب نماید! پس گاهی ما بر دشمن پیروز می شدیم و گاهی دشمن بر ما غالب می آمد! چون خداوند، راستی و اخلاص ما را دید (و از دلهای ما آگاه بود)، دشمن ما را خوار، و پیروزی را نصیب ما گردانید تا اینکه اسلام (در جزیره العرب) مستقر گردید، مانند شتری که در موقع استراحت، سینه و گردنش را بر زمین می افکند و سپس در جاهای دیگر (منظورش ایران و روم) پخش گردید.. و به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما اصحاب، مانند رفتار شما بود، پایه دین هرگز برقرار نمی شد و شاخهای از درخت ایمان سبز نمی گشت! سوگند به خدا! از این رفتار (ناپسند و سستی در جنگ، به عوض شیر از ناقه دنیا!) خون خواهید دوشید و به دنبال آن، پشیمان خواهد شد!».
هم اوست که در مقابل یاران منافقش - اهل کوفه - در فراق اصحاب پیامبر ص و برادرانش، چنین تأسّف می خورد: «أین القوم الذین دعوا إلی الإسلام فقبلوه، وقرأوا القرآن فأحکموه، وهیجوا إلی القتال فولهوا... أولئک إخوانی الذاهبون، فحق لنا أن نظمأ إلیهم ونعض الأیدی علی فراقهم».(3)
«کجاست آن قومی که به اسلام دعوت شدند، قبول کردند. قرآن را خواندند، پس آن را به حکمیّت گرفتند و به جنگ دعوت شدند، ذوق زده و با شور و شوق فراوان شرکت کردند... و شمشیرها را از غلافها بیرون می کشیدند و اطراف زمین را می پیمودند و لشگر به لشگر و گروه به گروه می رفتند و سرزمینها را آزاد می کردند. بعضی کشته می شدند و بعضی هم نجات پیدا می کردند. نه به زنده ماندن ها خوشحال می شدند و نه نسبت به مردگان تعزیه می گرفتند، چشمانشان از گریه زیاد تباه و سفید شده بود. روزه، شکمشان را به پشتشان چسبانده بود. دعا، لبهایشان را خشک کرده بود. بی خوابی رنگ چهرهشان را زرد کرده بود. روی صورتشان، غبار خشوع و تواضع بود. آنها برادران من بودند که رفتند. سزاوار است که ما تشنه آنان باشیم و دستهای حسرت را به خاطر فراق دوریشان بر هم زنیم!».
(1) نهج البلاغه شرح فیض اسلام خطبه 9
۲.۳k
۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.