چهل روزه ندیدمت،
چهل روزه ندیدمت،
نگو چرا جون بر لبم
شاید نمی شناسی منو،
به اون خدا من زینبم
داداش اگه کمونیم،
تو بوده ای جوونیم،
رفتی که پیرم
رسمش نبود داداش جونم، تو بری و من بمونم،
بذار بمیرم
ما رو غریب که دیده اند، به اشکمون خندیده اند
به پای نیزه سرت، پیش چشام رقصیده اند
بگو که ناموس خدا، مگه کوچه بازاریه
غمی که پشتمو شکست، غم امانت داریه
داداش یاس تو چیده شد، چه جور بگم با دست خود، با آه و گریه
قبری کوچیک کندم براش، ریختم خاک و یواش یواش، روی رقیه
دردم که تازیونه و، رخ سرخ و کبود نبود
دردم اینه که جای من، محله یهود نبود.
نگو چرا جون بر لبم
شاید نمی شناسی منو،
به اون خدا من زینبم
داداش اگه کمونیم،
تو بوده ای جوونیم،
رفتی که پیرم
رسمش نبود داداش جونم، تو بری و من بمونم،
بذار بمیرم
ما رو غریب که دیده اند، به اشکمون خندیده اند
به پای نیزه سرت، پیش چشام رقصیده اند
بگو که ناموس خدا، مگه کوچه بازاریه
غمی که پشتمو شکست، غم امانت داریه
داداش یاس تو چیده شد، چه جور بگم با دست خود، با آه و گریه
قبری کوچیک کندم براش، ریختم خاک و یواش یواش، روی رقیه
دردم که تازیونه و، رخ سرخ و کبود نبود
دردم اینه که جای من، محله یهود نبود.
۱.۱k
۰۱ دی ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۰۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.