اوفتاد سنگی از بامی
اوفتاد سنگی از بامی
بر سر عارف نکونامی
گفت : حمد ای خدای بنده نواز
شاکرم ای کریم سنگ انداز !
رهرویی گفت ، این چه گفتار است؟
کی خدا شکرخواه آزار است ؟
خنده ای کرد و گفت آن دانا
تو چه دانی حدیث او با ما ؟
خواست گوید به خفیه در گوشم
کی فلانی ، نیستی فراموشم !
بر سر عارف نکونامی
گفت : حمد ای خدای بنده نواز
شاکرم ای کریم سنگ انداز !
رهرویی گفت ، این چه گفتار است؟
کی خدا شکرخواه آزار است ؟
خنده ای کرد و گفت آن دانا
تو چه دانی حدیث او با ما ؟
خواست گوید به خفیه در گوشم
کی فلانی ، نیستی فراموشم !
۵۶۱
۰۸ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.