در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم.
در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم.
به پشت سرم نگاه کردم؛
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو رد پا بود
و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک رد پا بود!
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
به پشت سرم نگاه کردم؛
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو رد پا بود
و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک رد پا بود!
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
۱.۱k
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.