ماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم
ماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم
از لذت حضورت ، می را نخورده مستم
آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را ؟
تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را؟
آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما
لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا
باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد
وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری
یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری
خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش
نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی
وقتی که گفت با عشق ، میمیرم از جدایی
ای کاشک آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی
از لذت حضورت ، می را نخورده مستم
آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را ؟
تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را؟
آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما
لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا
باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد
وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری
یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری
خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش
نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی
وقتی که گفت با عشق ، میمیرم از جدایی
ای کاشک آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی
۱.۴k
۲۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.