قطره ای در صدفی پنهان شد ،
قطره ای در صدفی پنهان شد ،
رفته رفته به صدف مهمان شد ؛
در نهانخانه تاریک صدف ، چندروزی که گذشت ،
دید منزل تنگ است ، در و دیوار صدف چون سنگ است ؛
کمی آزرده شد از خود پرسید :
علت آمدنم اینجا چیست؟
قطره ها آزادند ،
در دل موج زمان فریادند ؛
چیست معنای خود آزاری من؟ چیست بیماری من؟
اگر روزنه ای باز شود دور شوم ، ساکن منطقه روشنی و نور شوم ؛
صدف آهسته شنید این نجوا ، گفت :
ای کودک خرد دریا . . .
شکوه کم کن که در این بحر عمیق ،
ما نگردیم به کس یار و شفیق ؛
ارزشت بیشتر از شبنم نیست ،
مثل تو در دل دریا کم نیست ؛
ما به کس در دل خود جا ندهیم ،
تا ندانیم که ارزش دارد ، بی جهت منزل و مأوا ندهیم ؛
اگر امروز تو در سینه من پنهانی ،
یا به قول خودت افتاده دراین زندانی ،
مکن از بخت شکایت که بدون تردید ،
تو در این خانه تاریک شوی مروارید . . . !
رفته رفته به صدف مهمان شد ؛
در نهانخانه تاریک صدف ، چندروزی که گذشت ،
دید منزل تنگ است ، در و دیوار صدف چون سنگ است ؛
کمی آزرده شد از خود پرسید :
علت آمدنم اینجا چیست؟
قطره ها آزادند ،
در دل موج زمان فریادند ؛
چیست معنای خود آزاری من؟ چیست بیماری من؟
اگر روزنه ای باز شود دور شوم ، ساکن منطقه روشنی و نور شوم ؛
صدف آهسته شنید این نجوا ، گفت :
ای کودک خرد دریا . . .
شکوه کم کن که در این بحر عمیق ،
ما نگردیم به کس یار و شفیق ؛
ارزشت بیشتر از شبنم نیست ،
مثل تو در دل دریا کم نیست ؛
ما به کس در دل خود جا ندهیم ،
تا ندانیم که ارزش دارد ، بی جهت منزل و مأوا ندهیم ؛
اگر امروز تو در سینه من پنهانی ،
یا به قول خودت افتاده دراین زندانی ،
مکن از بخت شکایت که بدون تردید ،
تو در این خانه تاریک شوی مروارید . . . !
۸۶۵
۱۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.