,,,رستم فرخزاد,,
,,,رستم فرخزاد,,
رستم فرخزاد هرمز (درگذشت: ۶۳۶ میلادی)؛ سپهسالار کل سپاه ایران در زمان پادشاهی ساسانیان بود. باستانگرایان ایران او را بزرگترین قهرمان ملی خود در قرن هفتم میلادی می دانند که در پایان حکومت ساسانیان حکومت خراسان را نیز در دست داشت. رستم فرخزاد در سالهای بعد قهرمان فردوسی در شاهنامه بود.
در زمان سلطنت آزرمیدخت، فرمانروای خراسان، سپهبد فرخهرمز که یکی از مدعیان جدی سلطنت بود، ملکه را به همسری خواست. در حالی که آزرمیدخت وعدهٔ ازدواج به او داد، اما چون نمیتوانست علناً مخالفت کند، در نهان تدارک قتلش را دید. رستم فرخزاد، پسر فرخهرمزد، به خونخواهی پدرش، لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمیدخت، یزدگرد سوم را بر تخت شاهی نشاند.
در سال چهاردهم هجری (۶۳۵ میلادی) عمر بن خطاب خلیفه دوم اعراب مسلمان مصمم شد به ایران حمله کند و برای نیل به این مقصود نخست ابوعبید ثقفی (پدر مختار) مثنی بن حارث شیبانی و سپس سعد بن ابیوقاص را به سرکردگی لشکرش برگزید و لشکری از ۳۰ هزار عرب تهیه کرد و روانه ایران ساخت.
در این زمان یزدگرد سوم شایسته ترین مرزدار خود را به فرماندهی سپاه، منظور کرد و به جنگ اعراب فرستاد. این فرمانده جدید، رستم پسر فرخ هرمزد معروف به رستم فرخزاد بود.
حکیم فردوسی در وصف خصوصیات رستم فرخزاد مینویسد:
بفرمود تا پور هرمزد راه بپیماید و برکشد با سپاه
که رستم بدش نام و بیدار بود خردمند و گرد و جهاندار بود
رستم،اسپهبد خراسان و فرمانده کل سپاه خراسان بود. سپاه خراسان بزرگترین سپاه کشور محسوب میشد و اکنون شاه او رااز آنجا به پایتخت خواسته و فرماندهی کل جنگ با اعراب را به او محول نموده بود.
رستم به سازش با اعراب معتقد بود. اما بزرگان کشور بخصوص یزدگرد شاه ساسانی به نصایح وی گوش نداده، همگی خواهان جنگ با اعراب بودند. آنها گمان میکردند که به راحتی دشمن را شکست خواهند داد.
رستم فرخزاد از پریشانی روزگار خود وآشفتگیهای دینی و سیاسی کشورش آگاه بود. او دانش ستارهشناسی میدانست و پایان کار خود را درک میکرد. دراینباره در شاهنامه آمده:
بیاورد صلاب و اختر گرفت ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه ای سوی برادر به درد نوشت و سخنها همه یاد کرد
چو آگاه گشتم از این راز چرخ که ما را از او نیست جز رنج بَرخ
بر ایرانیان زار وگریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
که تا من شدم پهلوان در میان چنین تیره شد بخت ساسانیان
کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان
چنین بیوفا گشت گردون سپهر دژم گشت و از ما ببُرید مهر
… سخن هرچه گفتم به مادر بگوی نبیند همانا مرا نیز روی
ورا از من بَدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی
که آمد به تنگ اندرون روزگار نبیند مرا زین پس شهریار
رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایرانزمین
دکتر عباس احمدی در کتاب خود چگونگی مطلع شدن رستم فرخزاد از شکست خود با توجه به حرکت ستارگان را به تفصیل شرح داده است.
رستم،نامهای به برادرش نوشت و آنگاه به سوی صحرای قادسیه روانه شد. بعد از چند ماه که هردو سپاه در صحرا اردو زده بودند و سفرای بسیاری ردوبدل شد. عاقبت در آبان ماه سال ۶۳۶ جنگ درگرفت.
به هیچ انگاشتن تیرههای عرب از آغاز شکلگیریشان، آشفتگی اندیشه در نیمهی دوم شاهنشاهی ساسانیان و جریانهای فلسفی و دینی چندگانه در آن روزگار، از دلایل شکست ارتش ساسانی در برابر تازیان است. اگرچه باید افزود که ارتش ساسانی به علت جنگهای دراز با رومیان بسیار فرسوده وخسته شده بود
جنگ قادسیه در ۴۰ کیلومتری شهر فعلی نجف درگرفت در ۴ روز و سه شب به درازا کشید.
بااضافه شدن ۶٬۰۰۰ نفر به نیروهای اعراب در روز سوم، و همچنین توفان شن به سمت نیروهای ایران،و با عقبنشینی فیروزان و خالی کردن قلب سپاه؛ شیرازهٔ ارتش ایران از هم گسست و سپاه اعراب توانست به قلب لشکر ایران و محل حضور رستم وارد شود
و در اوج درگیری چندین جنگاور عرب (عمربن معدی کرب، طلیحه بن خویلد اسدی، قرط بن جماح عبدی، و ضرار بن ازور اسدی) به رستم هجوم آورده و به قولی زهیر بن عبد شمس و به قولی عوام بن عبد شمس و به قولی هلال بن علقمه تمیمی او را کشت.
هنگامی که تن رستم را یافتند، جای ده ها ضربه شمشیر و نیزه بر تنش بود.
فردوسی در شاهنامه نحوهٔ مرگ رستم فرخزاد را به گونه ای متفاوت با طبری نقل میکند. او معتقد است که رستم فرخزاد در جنگ تن به تن با سعدبن ابی وقاص کشته شده است.
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی که خون اندر آمد ز تارک به روی
چو دیدار رستم زخون تیره گشت جهانجوی تازی بر او چیره گشت
دگر تیغ زد بر بر و گردنش به خاک اندر افکند جنگی تنش
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
اشک توچشمانم موقع خوندن این متن جمع شد.
لعنت به تازیان
لعنت به تازی پرستان
د
رستم فرخزاد هرمز (درگذشت: ۶۳۶ میلادی)؛ سپهسالار کل سپاه ایران در زمان پادشاهی ساسانیان بود. باستانگرایان ایران او را بزرگترین قهرمان ملی خود در قرن هفتم میلادی می دانند که در پایان حکومت ساسانیان حکومت خراسان را نیز در دست داشت. رستم فرخزاد در سالهای بعد قهرمان فردوسی در شاهنامه بود.
در زمان سلطنت آزرمیدخت، فرمانروای خراسان، سپهبد فرخهرمز که یکی از مدعیان جدی سلطنت بود، ملکه را به همسری خواست. در حالی که آزرمیدخت وعدهٔ ازدواج به او داد، اما چون نمیتوانست علناً مخالفت کند، در نهان تدارک قتلش را دید. رستم فرخزاد، پسر فرخهرمزد، به خونخواهی پدرش، لشکر به پایتخت کشید و پس از سرنگونی آزرمیدخت، یزدگرد سوم را بر تخت شاهی نشاند.
در سال چهاردهم هجری (۶۳۵ میلادی) عمر بن خطاب خلیفه دوم اعراب مسلمان مصمم شد به ایران حمله کند و برای نیل به این مقصود نخست ابوعبید ثقفی (پدر مختار) مثنی بن حارث شیبانی و سپس سعد بن ابیوقاص را به سرکردگی لشکرش برگزید و لشکری از ۳۰ هزار عرب تهیه کرد و روانه ایران ساخت.
در این زمان یزدگرد سوم شایسته ترین مرزدار خود را به فرماندهی سپاه، منظور کرد و به جنگ اعراب فرستاد. این فرمانده جدید، رستم پسر فرخ هرمزد معروف به رستم فرخزاد بود.
حکیم فردوسی در وصف خصوصیات رستم فرخزاد مینویسد:
بفرمود تا پور هرمزد راه بپیماید و برکشد با سپاه
که رستم بدش نام و بیدار بود خردمند و گرد و جهاندار بود
رستم،اسپهبد خراسان و فرمانده کل سپاه خراسان بود. سپاه خراسان بزرگترین سپاه کشور محسوب میشد و اکنون شاه او رااز آنجا به پایتخت خواسته و فرماندهی کل جنگ با اعراب را به او محول نموده بود.
رستم به سازش با اعراب معتقد بود. اما بزرگان کشور بخصوص یزدگرد شاه ساسانی به نصایح وی گوش نداده، همگی خواهان جنگ با اعراب بودند. آنها گمان میکردند که به راحتی دشمن را شکست خواهند داد.
رستم فرخزاد از پریشانی روزگار خود وآشفتگیهای دینی و سیاسی کشورش آگاه بود. او دانش ستارهشناسی میدانست و پایان کار خود را درک میکرد. دراینباره در شاهنامه آمده:
بیاورد صلاب و اختر گرفت ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه ای سوی برادر به درد نوشت و سخنها همه یاد کرد
چو آگاه گشتم از این راز چرخ که ما را از او نیست جز رنج بَرخ
بر ایرانیان زار وگریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
که تا من شدم پهلوان در میان چنین تیره شد بخت ساسانیان
کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان
چنین بیوفا گشت گردون سپهر دژم گشت و از ما ببُرید مهر
… سخن هرچه گفتم به مادر بگوی نبیند همانا مرا نیز روی
ورا از من بَدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی
که آمد به تنگ اندرون روزگار نبیند مرا زین پس شهریار
رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد نوشین ایرانزمین
دکتر عباس احمدی در کتاب خود چگونگی مطلع شدن رستم فرخزاد از شکست خود با توجه به حرکت ستارگان را به تفصیل شرح داده است.
رستم،نامهای به برادرش نوشت و آنگاه به سوی صحرای قادسیه روانه شد. بعد از چند ماه که هردو سپاه در صحرا اردو زده بودند و سفرای بسیاری ردوبدل شد. عاقبت در آبان ماه سال ۶۳۶ جنگ درگرفت.
به هیچ انگاشتن تیرههای عرب از آغاز شکلگیریشان، آشفتگی اندیشه در نیمهی دوم شاهنشاهی ساسانیان و جریانهای فلسفی و دینی چندگانه در آن روزگار، از دلایل شکست ارتش ساسانی در برابر تازیان است. اگرچه باید افزود که ارتش ساسانی به علت جنگهای دراز با رومیان بسیار فرسوده وخسته شده بود
جنگ قادسیه در ۴۰ کیلومتری شهر فعلی نجف درگرفت در ۴ روز و سه شب به درازا کشید.
بااضافه شدن ۶٬۰۰۰ نفر به نیروهای اعراب در روز سوم، و همچنین توفان شن به سمت نیروهای ایران،و با عقبنشینی فیروزان و خالی کردن قلب سپاه؛ شیرازهٔ ارتش ایران از هم گسست و سپاه اعراب توانست به قلب لشکر ایران و محل حضور رستم وارد شود
و در اوج درگیری چندین جنگاور عرب (عمربن معدی کرب، طلیحه بن خویلد اسدی، قرط بن جماح عبدی، و ضرار بن ازور اسدی) به رستم هجوم آورده و به قولی زهیر بن عبد شمس و به قولی عوام بن عبد شمس و به قولی هلال بن علقمه تمیمی او را کشت.
هنگامی که تن رستم را یافتند، جای ده ها ضربه شمشیر و نیزه بر تنش بود.
فردوسی در شاهنامه نحوهٔ مرگ رستم فرخزاد را به گونه ای متفاوت با طبری نقل میکند. او معتقد است که رستم فرخزاد در جنگ تن به تن با سعدبن ابی وقاص کشته شده است.
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی که خون اندر آمد ز تارک به روی
چو دیدار رستم زخون تیره گشت جهانجوی تازی بر او چیره گشت
دگر تیغ زد بر بر و گردنش به خاک اندر افکند جنگی تنش
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
اشک توچشمانم موقع خوندن این متن جمع شد.
لعنت به تازیان
لعنت به تازی پرستان
د
۳.۶k
۲۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.