تــف به قوطــی قرص اعصاب و ...
تــف به قوطــی قرص اعصاب و ...
تف به کابوس و گریه در خواب و ...
تف به این زندگی! به تو! به خودم
به مـنــــی که هـــزار ساله شدم
به منــی که جوانیم درد است
به منی که تنم ورم کرده ست
به زمینی که میخورد به سرم
به زمیـن خوردن مــن وبرادرم
تف به یک عمر حصر خانگی اش
بــه همیــن عــادت زنانـگی اش
تف به قفلی که خورده بر دهنش
بــه لباس عروســی و کـفــنـش
به شکم های پاره از بخیه
به تقاضای پول نصــف دیـه
به لبی کــه بـه خاطــر بوسه
عاملی شد برای ویروس ِ ...
به همان پرده ای که پاره شد و...
دختری که به فکـر چــاره شد و...
تف به ذهنی که رو به پایین است
به فشاری که علتــش ایــن است
تف به گوشی پر از عکـس ِت ...
تف به ظاهری که برعـکس ِ ...
تــف به انگیــزه خود ارضــایی
به جنینی که گفت بابایی...!
به خیالی که شعر و فلسفه بود
به همــان لذتـی که یک دفـه بود
به پتویم که نم نمک خشکید
روی این زخم ها نمک خشکید
تف به تصمیم کاملا آروتیک
تف به فنجان قهوه و ماتیک
تف به آغــوش پر و خالی تــو
تف به چشمان نیمه دلخور تو
تف بـه تاثیــر قرص اکسی که ...
روی هم رفته با تو سکسی که...
تف به این ارتبــاط ممنـوعــه
به تجاوز به عشق مشروعه
به دو روزی که عاشقت بودم
هــر چه گفتی موافقت بودم
به زمانی که بی تو سر کردم
شـعـــر را وقــف یک نفر کردم
تف به سنگی که مانده در دستم
به سرنگی که مانده در دستم...
تف به سمی که میخورم اما...
تف به این رگ که می برم اما...
تـف به ادعای خـــود کـشی ام
تف به سیگار های ناخوشی ام
تــف به بطــری خالی مشـروب
تف به هنگام قی شدن در جوب
تف به مردی که زخم خورد از پشت
تف به سیمین که نادرش را کشت
تف به جرمی که تحت اکران است
به سکانسی که توی زندان است
تف به اینقدر بی شرف بودن
بــه طرفــدار هـــر طرف بودن
تف به نسلی که روی کار آمد
با دهانـــی پــر از شعـــار آمد
تف به نسلی که نسل هیزم شد
زیـــر آتــش , تفـــاله اش گـــم شد
تف به مایی که نسل هفتادیم
دهـــه ای کــه به درد معتادیم
تف به مایی که اره اره شدیم
گرگ بودنــد و باز بــره شدیم
زنده زنده به گورمان کردند
با شکنجه صبورمان کردند
تف به دردی که بی مسکن بود
تف به زجری که عاملش ژن بود
تف به مردی که بوی زن میداد
شـهـــر بـــوی , ســـزارین میداد
تف به این سر به راه ماندن تو
زیــر خـــط گــنـــاه مــاندن تـــو
تف به این حال و روز عاصی من
تف به این بینش سیاسی من
تف به هرکس که مانده در سر خط
به مــنــــی که رسـیــدم آخـــر خــط
تف به حرفی که مانده در دهنم
کــه در اینجــا نمی شود بزنـــم
تف به جو معاصر این شـعر
تف به احسـاس این شاعر
زندگی پشت هم , به من تف کرد
مـــــرگ با زندگــی , تصادف کرد...
تف به کابوس و گریه در خواب و ...
تف به این زندگی! به تو! به خودم
به مـنــــی که هـــزار ساله شدم
به منــی که جوانیم درد است
به منی که تنم ورم کرده ست
به زمینی که میخورد به سرم
به زمیـن خوردن مــن وبرادرم
تف به یک عمر حصر خانگی اش
بــه همیــن عــادت زنانـگی اش
تف به قفلی که خورده بر دهنش
بــه لباس عروســی و کـفــنـش
به شکم های پاره از بخیه
به تقاضای پول نصــف دیـه
به لبی کــه بـه خاطــر بوسه
عاملی شد برای ویروس ِ ...
به همان پرده ای که پاره شد و...
دختری که به فکـر چــاره شد و...
تف به ذهنی که رو به پایین است
به فشاری که علتــش ایــن است
تف به گوشی پر از عکـس ِت ...
تف به ظاهری که برعـکس ِ ...
تــف به انگیــزه خود ارضــایی
به جنینی که گفت بابایی...!
به خیالی که شعر و فلسفه بود
به همــان لذتـی که یک دفـه بود
به پتویم که نم نمک خشکید
روی این زخم ها نمک خشکید
تف به تصمیم کاملا آروتیک
تف به فنجان قهوه و ماتیک
تف به آغــوش پر و خالی تــو
تف به چشمان نیمه دلخور تو
تف بـه تاثیــر قرص اکسی که ...
روی هم رفته با تو سکسی که...
تف به این ارتبــاط ممنـوعــه
به تجاوز به عشق مشروعه
به دو روزی که عاشقت بودم
هــر چه گفتی موافقت بودم
به زمانی که بی تو سر کردم
شـعـــر را وقــف یک نفر کردم
تف به سنگی که مانده در دستم
به سرنگی که مانده در دستم...
تف به سمی که میخورم اما...
تف به این رگ که می برم اما...
تـف به ادعای خـــود کـشی ام
تف به سیگار های ناخوشی ام
تــف به بطــری خالی مشـروب
تف به هنگام قی شدن در جوب
تف به مردی که زخم خورد از پشت
تف به سیمین که نادرش را کشت
تف به جرمی که تحت اکران است
به سکانسی که توی زندان است
تف به اینقدر بی شرف بودن
بــه طرفــدار هـــر طرف بودن
تف به نسلی که روی کار آمد
با دهانـــی پــر از شعـــار آمد
تف به نسلی که نسل هیزم شد
زیـــر آتــش , تفـــاله اش گـــم شد
تف به مایی که نسل هفتادیم
دهـــه ای کــه به درد معتادیم
تف به مایی که اره اره شدیم
گرگ بودنــد و باز بــره شدیم
زنده زنده به گورمان کردند
با شکنجه صبورمان کردند
تف به دردی که بی مسکن بود
تف به زجری که عاملش ژن بود
تف به مردی که بوی زن میداد
شـهـــر بـــوی , ســـزارین میداد
تف به این سر به راه ماندن تو
زیــر خـــط گــنـــاه مــاندن تـــو
تف به این حال و روز عاصی من
تف به این بینش سیاسی من
تف به هرکس که مانده در سر خط
به مــنــــی که رسـیــدم آخـــر خــط
تف به حرفی که مانده در دهنم
کــه در اینجــا نمی شود بزنـــم
تف به جو معاصر این شـعر
تف به احسـاس این شاعر
زندگی پشت هم , به من تف کرد
مـــــرگ با زندگــی , تصادف کرد...
۳.۳k
۲۸ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.