رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۴۰
_ چیه
شروین: ترانه م...
_ اره تو هیچیت نیست فقط خسته ای و فازاتم معلوم نیست
شروین: عشق من ببین اونج...
_ چجوری نیست هان؟ چجوری نیست این رفتارای این یک ماهت چیه؟! یه ماهه ازدواج کردیم و تو دقیقا یه ماهه سردی باهام امروز استثناء فک کردم شدی مث قبلنات ولی بازم گند زدی بهش چی شده؟ من کاری کردم؟! یا اینکه یکی...
شروین: نه بخدا نه به جون خودت ک برام عزیزی اینجوری نیست یکم همه چی بهم ریخته عزیزم ولی قول میدم درست میشه خب؟ معذرت میخوام حق با توئه ولی حلش میکنم
دلخور رفتم بالاو خودمو انداختم رو تخت و چشامو بستم...
ماهور
شیدا درو باز کرد : خسته شدم تموم نشد؟!
+ چرابقیشو میشه خونه انجام داد
شیدا: پس بریم
طرحا رو برداشتم و اومدم بیرون
+کجا بریم؟
شیدا: خونه ، حوصله هیچی ندارم
+ چته تو یه مدت حوصله نداری ؟ چیزی شده
شیدا دستمو گرفت : نمیدونم حالم خوب نیست
دستمو دور شونش گذاشتم : عزیزم
در خونه رو باز کرد رفتیم داخل
+ شیدا یه لیوان آب
شیدا: بیا بشین ناهار
رفتیم تو آشپزخونه و با شروینی ک داشت با غذاشبازی میکرد مواجه شدیم
نشستم کنارش
+ چته؟ خواهر برادری افسردگی گرفتینا
شروین: چیزی نیست
شیدا: تتر کو؟ نکنه دعوا کردین
شروین: نه چ دعوایی ، بالا خوابیده!
غذامونو خوردیم مستقیم رفتم بالا باید اینو تموم میکردم برای فردا
شیدا اومد پیشم: وای ماهور بازم اینا
+ چیکار کنم باید تموم شه
شیدا: حوصلم سر رفته
+ متاسفم
شیدا : مث همیشه متاسفی ولی کار دیگه ای نمیکنی من اولویت نیسم برات و دلخور رفت بیرون! یه چیزیش میشه اینم ! بیخیال به کارم ادامه دادم
راوی
شیدا رفت پایین شروین هنوزم با ظرف غذاش بازی میکرد
شیدا بشقابو برداشت کوبید خالی کرد سطل آشغال و بشقابو کوبید تو سینک ظرفشویی
شروین: چیه چته چرا رم کردی؟! ماهور جونت تحویلت نمیگیره؟!
شیدا: نخیر نمیدونم از بس ترسیدم این خاطره ها کار دستم بده ازش فاصه گرفتم اونم اون اخلاق غد همیشگی شو هنوز داره و عین خیالشم نیست خودشو با زندگی سرگرم کرده و مهمم نیست که من چمه ، ترانه چشه؟
شروین: اون برعکس خیلیم دورو برمه اما من میترسم بعد اون شب که داشت یه چیزایی یادش میومد
شیدا: دارو چیشد؟!
شروین: کامل شده امروز زنگ زد گفت میفرستم براتون
شیدا: خب اینکه خیلی خوبه ، حالا کی میاد؟!
شروین: امشب میاد و تمومه...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #قشنگ #جذاب #زیبا #شیک #بینظیر
_ چیه
شروین: ترانه م...
_ اره تو هیچیت نیست فقط خسته ای و فازاتم معلوم نیست
شروین: عشق من ببین اونج...
_ چجوری نیست هان؟ چجوری نیست این رفتارای این یک ماهت چیه؟! یه ماهه ازدواج کردیم و تو دقیقا یه ماهه سردی باهام امروز استثناء فک کردم شدی مث قبلنات ولی بازم گند زدی بهش چی شده؟ من کاری کردم؟! یا اینکه یکی...
شروین: نه بخدا نه به جون خودت ک برام عزیزی اینجوری نیست یکم همه چی بهم ریخته عزیزم ولی قول میدم درست میشه خب؟ معذرت میخوام حق با توئه ولی حلش میکنم
دلخور رفتم بالاو خودمو انداختم رو تخت و چشامو بستم...
ماهور
شیدا درو باز کرد : خسته شدم تموم نشد؟!
+ چرابقیشو میشه خونه انجام داد
شیدا: پس بریم
طرحا رو برداشتم و اومدم بیرون
+کجا بریم؟
شیدا: خونه ، حوصله هیچی ندارم
+ چته تو یه مدت حوصله نداری ؟ چیزی شده
شیدا دستمو گرفت : نمیدونم حالم خوب نیست
دستمو دور شونش گذاشتم : عزیزم
در خونه رو باز کرد رفتیم داخل
+ شیدا یه لیوان آب
شیدا: بیا بشین ناهار
رفتیم تو آشپزخونه و با شروینی ک داشت با غذاشبازی میکرد مواجه شدیم
نشستم کنارش
+ چته؟ خواهر برادری افسردگی گرفتینا
شروین: چیزی نیست
شیدا: تتر کو؟ نکنه دعوا کردین
شروین: نه چ دعوایی ، بالا خوابیده!
غذامونو خوردیم مستقیم رفتم بالا باید اینو تموم میکردم برای فردا
شیدا اومد پیشم: وای ماهور بازم اینا
+ چیکار کنم باید تموم شه
شیدا: حوصلم سر رفته
+ متاسفم
شیدا : مث همیشه متاسفی ولی کار دیگه ای نمیکنی من اولویت نیسم برات و دلخور رفت بیرون! یه چیزیش میشه اینم ! بیخیال به کارم ادامه دادم
راوی
شیدا رفت پایین شروین هنوزم با ظرف غذاش بازی میکرد
شیدا بشقابو برداشت کوبید خالی کرد سطل آشغال و بشقابو کوبید تو سینک ظرفشویی
شروین: چیه چته چرا رم کردی؟! ماهور جونت تحویلت نمیگیره؟!
شیدا: نخیر نمیدونم از بس ترسیدم این خاطره ها کار دستم بده ازش فاصه گرفتم اونم اون اخلاق غد همیشگی شو هنوز داره و عین خیالشم نیست خودشو با زندگی سرگرم کرده و مهمم نیست که من چمه ، ترانه چشه؟
شروین: اون برعکس خیلیم دورو برمه اما من میترسم بعد اون شب که داشت یه چیزایی یادش میومد
شیدا: دارو چیشد؟!
شروین: کامل شده امروز زنگ زد گفت میفرستم براتون
شیدا: خب اینکه خیلی خوبه ، حالا کی میاد؟!
شروین: امشب میاد و تمومه...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #قشنگ #جذاب #زیبا #شیک #بینظیر
۷۵.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.