شب از جنگل شعله ها می گذشت
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دودِ شب رو نهفتم
و در گوشِ برگی ــ که خاموش می سوخت ــ گفتم:
ــ مسوز این چنین گرم در خود، مسوز!
مپیچ این چنین تلخ(گرم) بر خود، مپیچ!
که گر دستِ بیداد تقدیر کور،
تو را می دواند به دنبال باد؛
مرا می دواند به دنبال هیچ!
#حمید_هیراد
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دودِ شب رو نهفتم
و در گوشِ برگی ــ که خاموش می سوخت ــ گفتم:
ــ مسوز این چنین گرم در خود، مسوز!
مپیچ این چنین تلخ(گرم) بر خود، مپیچ!
که گر دستِ بیداد تقدیر کور،
تو را می دواند به دنبال باد؛
مرا می دواند به دنبال هیچ!
#حمید_هیراد
۲.۸k
۰۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.