مافیا کهیونگ پارت سوم
هرچقدر سعی کردم تا از دست اون مرده فرارکنم نشد
تسلیم شدم😟
یهودست یکی رو سرم گذاشته شد وبیهوش شدم
دیگه هیچی نفهمیدم وقتی چشمام روبازکردم دیدم تویک جای خیلی تاریک به صندلی بسته شده بودم هی دادزدم ودرخواست کمک کردم فایده نداشت یهو یک مرد خیلی جذاب،زیبا،خوشتیپ دررو باز کرد قیافش آشنا بود فهمیدم که تهیونگه یهوگفت:مشتاق دیدارخانم کوچولو
ا/ت :همچنین(با لهن خیلی خشک وسرد)
ادامه دارد............
تسلیم شدم😟
یهودست یکی رو سرم گذاشته شد وبیهوش شدم
دیگه هیچی نفهمیدم وقتی چشمام روبازکردم دیدم تویک جای خیلی تاریک به صندلی بسته شده بودم هی دادزدم ودرخواست کمک کردم فایده نداشت یهو یک مرد خیلی جذاب،زیبا،خوشتیپ دررو باز کرد قیافش آشنا بود فهمیدم که تهیونگه یهوگفت:مشتاق دیدارخانم کوچولو
ا/ت :همچنین(با لهن خیلی خشک وسرد)
ادامه دارد............
۲.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۲