چندپارتی غمگین شوگا✨🥀
چندپارتی غمگین شوگا✨🥀
وقتی که دوست نداشت و...
شاید بهم بگید عقده ای...چون انتظار دیگه جز پوزخند ازش داشتم
_متاستفم ات(پوزخند)من نمیتونم باهات باشم...وقتی همش هوس بود!!
+چ.چی؟
یهو شوگا بلند شد:درست شنیدی...همش هوس بود...بازی بود...شرط بود...شرط چی؟اینکه تورو عاشق خودم کنم بعد ولت کنم
جرئت حقیقت میدونی دیگه بازی چیه؟(پوزخند)
رسما داشت بهم میگفت هیچی ندیده
+ش.شوگا خواهش م.میکنم...اگر داری بازیم میدیم مخفی نگهش دار:)
_نمیتونم ا/ت نمیتونم...حالاهم باید برم...و خواستم بگم جوابم منفیه...من حاضرم با هرزه های توی بار قرار بزارم اما تو نه!!میدونی چرا؟چون ازت تنفر دارم...خودمم حقیقتا نمیدونم چرا تنفر...هرچی هست حسیه که من به تو دارم...حالا هم بکش کنار داری وقتمو میگیری...منو تو نه فراتر از دوستیم...
منتظر بودم ادامه بده که با پوزخند نزدیکم شد:نه خود دوست!!
بغض کردم:مشکلی نیست...منم توی این دنیایی نمیمونم که کسی نمیخوادم
بدون منتظر بودن به جوابش کیفمو از روی میز برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت مکان همیشگی منو شوگا رفتم...رفتم لبه صخره و با تمام توانم جیغ زدم:بسههههههههههههههههه
چرا همههههههه چیزززززززز برعکس اون چیزیه که میخواممممممممممممممم؟(جیغ)
چراااااااااااااااااااااااااا(جیغ و گریه)میخوام بمیرمممممممممممممممم و پیش اون عوضیییییی نباشممممممممم...لعنت به اون بازی که باعث شد من عاشق مین یونگی شمممم(گریه)لعنت به اون بازی که باعث شد من به این روز بیفتم(جیغ)
بسمهههههههههههههههههههههه(داد و گریه)
چون اینجا هیچکس نبود پس جیغ و داد ازاد بود...با تمام توان جیغ زدم و خودمو خالی کردم
بیحال رفتم خونه و خودمو انداختم رو مبل و به پشت بوم خونه روبه رویی خیره شدم...چرا باید زنده باشم وقتی نمیخوانم؟
یهو بلند شدم و به سمت پشت بوم خونم رفتم و لبه ی ساختمون وایستادم...
وقتی که دوست نداشت و...
شاید بهم بگید عقده ای...چون انتظار دیگه جز پوزخند ازش داشتم
_متاستفم ات(پوزخند)من نمیتونم باهات باشم...وقتی همش هوس بود!!
+چ.چی؟
یهو شوگا بلند شد:درست شنیدی...همش هوس بود...بازی بود...شرط بود...شرط چی؟اینکه تورو عاشق خودم کنم بعد ولت کنم
جرئت حقیقت میدونی دیگه بازی چیه؟(پوزخند)
رسما داشت بهم میگفت هیچی ندیده
+ش.شوگا خواهش م.میکنم...اگر داری بازیم میدیم مخفی نگهش دار:)
_نمیتونم ا/ت نمیتونم...حالاهم باید برم...و خواستم بگم جوابم منفیه...من حاضرم با هرزه های توی بار قرار بزارم اما تو نه!!میدونی چرا؟چون ازت تنفر دارم...خودمم حقیقتا نمیدونم چرا تنفر...هرچی هست حسیه که من به تو دارم...حالا هم بکش کنار داری وقتمو میگیری...منو تو نه فراتر از دوستیم...
منتظر بودم ادامه بده که با پوزخند نزدیکم شد:نه خود دوست!!
بغض کردم:مشکلی نیست...منم توی این دنیایی نمیمونم که کسی نمیخوادم
بدون منتظر بودن به جوابش کیفمو از روی میز برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت مکان همیشگی منو شوگا رفتم...رفتم لبه صخره و با تمام توانم جیغ زدم:بسههههههههههههههههه
چرا همههههههه چیزززززززز برعکس اون چیزیه که میخواممممممممممممممم؟(جیغ)
چراااااااااااااااااااااااااا(جیغ و گریه)میخوام بمیرمممممممممممممممم و پیش اون عوضیییییی نباشممممممممم...لعنت به اون بازی که باعث شد من عاشق مین یونگی شمممم(گریه)لعنت به اون بازی که باعث شد من به این روز بیفتم(جیغ)
بسمهههههههههههههههههههههه(داد و گریه)
چون اینجا هیچکس نبود پس جیغ و داد ازاد بود...با تمام توان جیغ زدم و خودمو خالی کردم
بیحال رفتم خونه و خودمو انداختم رو مبل و به پشت بوم خونه روبه رویی خیره شدم...چرا باید زنده باشم وقتی نمیخوانم؟
یهو بلند شدم و به سمت پشت بوم خونم رفتم و لبه ی ساختمون وایستادم...
۲۲.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.