زني را مي شناسم من
زني را مي شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولي از بس که پر شور است
دو صد بيم از سفر دارد
زني را مي شناسم من
که در يک گوشه ي خانه
ميان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق مي خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدايش خسته و محزون
اميدش در ته فرداست
زني را مي شناسم من
که مي گويد پشيمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لايق آنست
که شوق بال و پر دارد
ولي از بس که پر شور است
دو صد بيم از سفر دارد
زني را مي شناسم من
که در يک گوشه ي خانه
ميان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق مي خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدايش خسته و محزون
اميدش در ته فرداست
زني را مي شناسم من
که مي گويد پشيمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لايق آنست
۴.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱