خون اشام من
خون اشام من
part2
یه قلعه بزرگ دیدم که تمامن مشکی بود دور قلعه حصار کشیده بودن و گل های تو باغش همه خشک بود جلوتر رفتم که به در ورودی رسیدم درو باز کردم و با یه سالن که تمش مشکی و قرمز بود برخوردم لوستر سالن که شمعی بود (نمیدونم اسمشون چیه) خاموش بود که تا پامو گذاشتم داخل سالن و یه چند قدم دور شدم یهو در بسته شد خیلی ترسیده بودم یهو شمع ها روشن شد و چندتا دختر با لباس خدمتکاری پاره با موهای ژولیده اومدن اتقدر ترسیدم که یه جیغ فرا بنفش کشیدم یکیشون که چا.قو دستش بود به طرفم دویدد و چشمامو بستم که دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد به دور و برم نگاه کردم که یه پسرو دیدم که شنل پوشیده بود شبیه خوناشامو بود چی خوناشام یه عان احساس کردم در استانه مرگم مردمک چشمام میلرزیدن که پسره یهو غیب شد و جلوم ظاهر شد با یه لحن سرد و اروم گفت (علامت کوکی)
_اینجا چیکار میکنی
+من من گم..شدم ا...قا لط..فا کمکم کن..ید(ترسیده و لکنت)
_که گم شدی؟
اگه دوست داشتین بگین که ادامش بدم الان شاید یکم حوصله سر بر باشه ولی هر چی جلوتر بریم هیجان انگیز تر میشه 😘
part2
یه قلعه بزرگ دیدم که تمامن مشکی بود دور قلعه حصار کشیده بودن و گل های تو باغش همه خشک بود جلوتر رفتم که به در ورودی رسیدم درو باز کردم و با یه سالن که تمش مشکی و قرمز بود برخوردم لوستر سالن که شمعی بود (نمیدونم اسمشون چیه) خاموش بود که تا پامو گذاشتم داخل سالن و یه چند قدم دور شدم یهو در بسته شد خیلی ترسیده بودم یهو شمع ها روشن شد و چندتا دختر با لباس خدمتکاری پاره با موهای ژولیده اومدن اتقدر ترسیدم که یه جیغ فرا بنفش کشیدم یکیشون که چا.قو دستش بود به طرفم دویدد و چشمامو بستم که دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد به دور و برم نگاه کردم که یه پسرو دیدم که شنل پوشیده بود شبیه خوناشامو بود چی خوناشام یه عان احساس کردم در استانه مرگم مردمک چشمام میلرزیدن که پسره یهو غیب شد و جلوم ظاهر شد با یه لحن سرد و اروم گفت (علامت کوکی)
_اینجا چیکار میکنی
+من من گم..شدم ا...قا لط..فا کمکم کن..ید(ترسیده و لکنت)
_که گم شدی؟
اگه دوست داشتین بگین که ادامش بدم الان شاید یکم حوصله سر بر باشه ولی هر چی جلوتر بریم هیجان انگیز تر میشه 😘
۴.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.