سرنوشت نوشته نشده
پارت 17
ا. ت: ببخشید چه اتفاقی واسه پارک جیمین افتاده
ناشناس: از دستتون خون میاد
ا. ت: کاری به دستم نداشته باش بگو چه اتفاقی برا پارک جیمین افتاده
ناشناس: اخبار نشنیدی پارک جیمین تصادف
ا. ت: چییییئییی یعنی چی... کییی
ناسناس: اینا در ساعت 4 صبح
ا. ت: اسک تو چشام بود با صدای بغض دارم به فروشنده گفتم تلفنشو بهم بده یریع شماره میا رو گرفتم
مکالمه
میا:(باصدای ناراحت) بله
ا. ت: میا میا این اخبار درسته شما الان کجایین جیمین جیمین من حالش خوبه
میا: ا. ت... گاو تو کجاییی
ا. ت: وقت این حرفا نیست بهم بگو کجایین
میا: بیمارستان......
ا. ت: اومدم
ویو به بیمارستان
میا داشت از ته راهرو میومد
کوکی: کی بود
میا: ا. ت الان میاد سوا ببینتش میکشتش
کوکی: وااای بدبخت شدیم
ی نمه بعد
ا. ت: ببخشید بیماری به نام پارک جیمین دارید
سوا: ا. ت
ا. ت: وقتی برگستم ببیتم کی با دیدن عصبانیت سوا میخواستم همون موقعه بمیرم
سوا: ک.فت تو کجا بودییییییییی
ا. ت: شوگا شوگا
و رفت تو بغل شوگا
شوگا: اییییس اروم باش این گرما چیه... ها این دستت چشه
ا. ت: قضیش طولانیه بگو بگو جیمین خالش خوبه
همون موقعه سوا چرخید و نشست و گریه کرد
نامی: تو حتما اخبار رو شنیدی
نگا جیمین الان... اوووف
ا. ت با نگرانی به نامجون زل زده
نامجون نمیتونیت به ا. ت این خبر بدو بگه
ته به دیوار با مشت می کوبید و کوکی میا رو ساکت می کرد و بغض کرده بود و سوا بیمترستان رو گذاسته بود رو سرش و جین ساکتش می کرد
نامجون رفت و حی هوپ بغل کرد و ساکت گریه می کردن
شوگا دست ا. ت رو داشت میبست و تو بغلس بود که یهو کاری نکنه
ا. ته زل به همجا نگا میکرد و سر در گم بود هزارتا فکر و زکر اومدن تو مغزش
☆😭😭😭😭جیمینننننننن چش شده
☆یعنی این خبر بد چیه
☆ایا ا. ت تاقط شنیدنشو داره
جواب این سوالات را در پارت بعد میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡
ا. ت: ببخشید چه اتفاقی واسه پارک جیمین افتاده
ناشناس: از دستتون خون میاد
ا. ت: کاری به دستم نداشته باش بگو چه اتفاقی برا پارک جیمین افتاده
ناشناس: اخبار نشنیدی پارک جیمین تصادف
ا. ت: چییییئییی یعنی چی... کییی
ناسناس: اینا در ساعت 4 صبح
ا. ت: اسک تو چشام بود با صدای بغض دارم به فروشنده گفتم تلفنشو بهم بده یریع شماره میا رو گرفتم
مکالمه
میا:(باصدای ناراحت) بله
ا. ت: میا میا این اخبار درسته شما الان کجایین جیمین جیمین من حالش خوبه
میا: ا. ت... گاو تو کجاییی
ا. ت: وقت این حرفا نیست بهم بگو کجایین
میا: بیمارستان......
ا. ت: اومدم
ویو به بیمارستان
میا داشت از ته راهرو میومد
کوکی: کی بود
میا: ا. ت الان میاد سوا ببینتش میکشتش
کوکی: وااای بدبخت شدیم
ی نمه بعد
ا. ت: ببخشید بیماری به نام پارک جیمین دارید
سوا: ا. ت
ا. ت: وقتی برگستم ببیتم کی با دیدن عصبانیت سوا میخواستم همون موقعه بمیرم
سوا: ک.فت تو کجا بودییییییییی
ا. ت: شوگا شوگا
و رفت تو بغل شوگا
شوگا: اییییس اروم باش این گرما چیه... ها این دستت چشه
ا. ت: قضیش طولانیه بگو بگو جیمین خالش خوبه
همون موقعه سوا چرخید و نشست و گریه کرد
نامی: تو حتما اخبار رو شنیدی
نگا جیمین الان... اوووف
ا. ت با نگرانی به نامجون زل زده
نامجون نمیتونیت به ا. ت این خبر بدو بگه
ته به دیوار با مشت می کوبید و کوکی میا رو ساکت می کرد و بغض کرده بود و سوا بیمترستان رو گذاسته بود رو سرش و جین ساکتش می کرد
نامجون رفت و حی هوپ بغل کرد و ساکت گریه می کردن
شوگا دست ا. ت رو داشت میبست و تو بغلس بود که یهو کاری نکنه
ا. ته زل به همجا نگا میکرد و سر در گم بود هزارتا فکر و زکر اومدن تو مغزش
☆😭😭😭😭جیمینننننننن چش شده
☆یعنی این خبر بد چیه
☆ایا ا. ت تاقط شنیدنشو داره
جواب این سوالات را در پارت بعد میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡
۱۵.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.