با من بمان ، ناکاهارا پارت 5 《آخر》
با من بمان ، ناکاهارا پارت 5 《آخر》
اگه هیچ کس نمیدونست و عین مرده ها راه میرفتم ولی همه منو میدیدند و صدامو میشنیدند وحشتناک بود
من فقط احساس مردن میکردم چون درواقع من هنوز زنده بودم تو باید زنده باشی که این حس رو تجربه کنی ، من نمرده بودم فقط خیلی خیلی غمگین بودم ولی بعدش یه رازیو فهمیدم که دیگه لازم نبود ناراحت باشم
دازای آروم آروم اشک میریخت ولی بعدش گفت : و ....اون..ر..راز...چیه؟
مُردن به معنی از بین رفتن نیست پس..
تو نباید ناراحت باشی
دازای دوباره گریه اش گرفت و گفت : ولی من دلم برای اون تنگ میشه....
میدونی تو نمیتونی اونو ببینی ولی اون همیشه کنارته حتا همین الان چون ما نمیتونیم ببینیمش ، دازای
دازای تعجب کرد و به کودک نگاه کرد
- تو اسم منو....
کودک به شکل چویا در اومدو گفت من همیشه کنارتم دازای !
وقتی دازای به طرف او رفت
او از کنارش محو شد و گریه ی دازای بیشتر شد
دازای در سال 2019 روز 18 جولای
به قتل رسید ، و به پیش چویای خودش رفت
و آنها برای همیشه در آسمان ها با خوبیم خوشی باهم زندگی کردند ؛)
"پایان"
اگه هیچ کس نمیدونست و عین مرده ها راه میرفتم ولی همه منو میدیدند و صدامو میشنیدند وحشتناک بود
من فقط احساس مردن میکردم چون درواقع من هنوز زنده بودم تو باید زنده باشی که این حس رو تجربه کنی ، من نمرده بودم فقط خیلی خیلی غمگین بودم ولی بعدش یه رازیو فهمیدم که دیگه لازم نبود ناراحت باشم
دازای آروم آروم اشک میریخت ولی بعدش گفت : و ....اون..ر..راز...چیه؟
مُردن به معنی از بین رفتن نیست پس..
تو نباید ناراحت باشی
دازای دوباره گریه اش گرفت و گفت : ولی من دلم برای اون تنگ میشه....
میدونی تو نمیتونی اونو ببینی ولی اون همیشه کنارته حتا همین الان چون ما نمیتونیم ببینیمش ، دازای
دازای تعجب کرد و به کودک نگاه کرد
- تو اسم منو....
کودک به شکل چویا در اومدو گفت من همیشه کنارتم دازای !
وقتی دازای به طرف او رفت
او از کنارش محو شد و گریه ی دازای بیشتر شد
دازای در سال 2019 روز 18 جولای
به قتل رسید ، و به پیش چویای خودش رفت
و آنها برای همیشه در آسمان ها با خوبیم خوشی باهم زندگی کردند ؛)
"پایان"
۴.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.