آن جا یک قهوه خانه بود؛ اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان
آنجا یک قهوهخانه بود؛ اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای. چرا؟! دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟! عجله، همیشه عجله! کدام گوری میخواستیم برویم؟! ما به بهانهٔ رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشتهایم...
- وحشت تیغ از خون
- وحشت تیغ از خون
۳۰.۱k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱