(...best gambling...)
p۲
نامجون:ولی با ما هماهنگی نشده
ا.ت:چرا هماهنگی شده،جناب پی دی نیم سرشون شلوغ بود گفتم که خودم اطلاع میدم بهتون
نامجون:باشه،ساعت چند؟
ا.ت:نیازی به ساعت نیست،من یه ون رو میفرستم جلوی خوابگاهتون،کافیه سوار شید اون ون میارتتون اینجا
نامجون:باشه،ممنون
ا.ت:منتظرتون هستم،فعلا
ا.ت تلفن رو قطع کرد و لبخندی زد،اون خیلی زیرک و باهوش بود،میتونست همه رو گول بزنه بدون هیچ ردپایی....و نمیخواست سرش کلاه بره بحث پول زیادی بود.....
(شب،ساعت ۹)
ا.ت ویو
ون رو با یکم پول اجاره کردم و فرستادم اونجا...ولی خودم از پس ۷ نفر بر نمیام بهتره رفقای قمار هم بیان کمک....گوشی باز کردم و به همشون پیام دادم و ازشون خواستم بیان خوشبختانه همه قبول کردن
ون اومد جلوی خوابگاه و اعضا رو سوار کرد،اعضا بدون اطلاع از نقشه موشی که ا.ت داره سوار شدن و با خیال مهمونی رفتن داخل ون
همین که سوار شدن چند نفر ریختن سرشون و چشم بند گذاشتن روی چشاشون و دستاشون رو بستن،کوک که ورزشکار بود و چند سال پیش اوایل دبیوش همین بلا سرش اومده بود هم نتونست کاری کنه،هیچ صدایی نمیومد،بعد از حدود نیم ساعت همون چند نفر اعضا رو پیاده کردن و بردن داخل یه ویلا،گوشی ها اونجا انتن نمیداد و منطقه صعب العبور بود...
نامجون:مارو کجا میبرین؟به ما گفتن این ون مارو میبره به یه مهمونی
مرد:خفه صداتون در نیاد
اقایون اعضا رو بردن داخل ویلا و چشاشون رو باز کردن
کوک:اینجا کجاست؟ نکنه بازم دوربین مخفیه هایبه
نامجون:فک نکنم دوربین مخفی باشه،ایندفعه واقعیه
جیمین:نباید گول میخوردیم،باید زنگ میزدیم به پی دی نیم
کوک:اهای،کسی اینجا نیست(داد بلند)
ات:چرا هست(چراغ رو روشن کرد)
نامجون:این صدا همونیه که پشت تلفن بود
تهیونگ:تو کی هستی؟ واسه چی مارو اوردی اینجا
ات:چرا نمیشینین؟ راحت باشین صندلیا میخ ندارن
(اعضا نشستن)
جیهوپ:الان مثلا مارو دزدیدی؟ اصن کی هستی چند سالته
ا.ت:من ۱۹ سالمه،کسی هستم که دیروز رییستون باهاش قمار کرد و پول قماری که قرار بود امروز توی حساب من باشه به شماها خرج شده...البته تعریف از خود نباشه اینقدر پولدار هستم که کمپانیتونو بخرم اما دارم پس انداز میکنم پس حتا به اون پول قمار با رئیستونو نیاز دارم بچها
نامجون:خب چه ربطی به ما داره؟ برو با خودش حرف بزن
ا.ت:قرار بود امشب پولم رو بزنه به حسابم،ولی تا الان نزده،اگر امشب زد که ازادتون میکنم، اگر نه.... حالا حالا ها مهمون من هستین
تهیونگ:باورم نمیشه یه دختر ۱۹ ساله مارو دزدیده،نامجون تو دیگه چرا گول خوردی؟ تو مثلا عقل کل مایی
نامجون:میشه سرکوفت نزنی و ساکت باشی؟
یونگی:بشینین بجای بحث کردن یه فکری بکنین
....
نامجون:ولی با ما هماهنگی نشده
ا.ت:چرا هماهنگی شده،جناب پی دی نیم سرشون شلوغ بود گفتم که خودم اطلاع میدم بهتون
نامجون:باشه،ساعت چند؟
ا.ت:نیازی به ساعت نیست،من یه ون رو میفرستم جلوی خوابگاهتون،کافیه سوار شید اون ون میارتتون اینجا
نامجون:باشه،ممنون
ا.ت:منتظرتون هستم،فعلا
ا.ت تلفن رو قطع کرد و لبخندی زد،اون خیلی زیرک و باهوش بود،میتونست همه رو گول بزنه بدون هیچ ردپایی....و نمیخواست سرش کلاه بره بحث پول زیادی بود.....
(شب،ساعت ۹)
ا.ت ویو
ون رو با یکم پول اجاره کردم و فرستادم اونجا...ولی خودم از پس ۷ نفر بر نمیام بهتره رفقای قمار هم بیان کمک....گوشی باز کردم و به همشون پیام دادم و ازشون خواستم بیان خوشبختانه همه قبول کردن
ون اومد جلوی خوابگاه و اعضا رو سوار کرد،اعضا بدون اطلاع از نقشه موشی که ا.ت داره سوار شدن و با خیال مهمونی رفتن داخل ون
همین که سوار شدن چند نفر ریختن سرشون و چشم بند گذاشتن روی چشاشون و دستاشون رو بستن،کوک که ورزشکار بود و چند سال پیش اوایل دبیوش همین بلا سرش اومده بود هم نتونست کاری کنه،هیچ صدایی نمیومد،بعد از حدود نیم ساعت همون چند نفر اعضا رو پیاده کردن و بردن داخل یه ویلا،گوشی ها اونجا انتن نمیداد و منطقه صعب العبور بود...
نامجون:مارو کجا میبرین؟به ما گفتن این ون مارو میبره به یه مهمونی
مرد:خفه صداتون در نیاد
اقایون اعضا رو بردن داخل ویلا و چشاشون رو باز کردن
کوک:اینجا کجاست؟ نکنه بازم دوربین مخفیه هایبه
نامجون:فک نکنم دوربین مخفی باشه،ایندفعه واقعیه
جیمین:نباید گول میخوردیم،باید زنگ میزدیم به پی دی نیم
کوک:اهای،کسی اینجا نیست(داد بلند)
ات:چرا هست(چراغ رو روشن کرد)
نامجون:این صدا همونیه که پشت تلفن بود
تهیونگ:تو کی هستی؟ واسه چی مارو اوردی اینجا
ات:چرا نمیشینین؟ راحت باشین صندلیا میخ ندارن
(اعضا نشستن)
جیهوپ:الان مثلا مارو دزدیدی؟ اصن کی هستی چند سالته
ا.ت:من ۱۹ سالمه،کسی هستم که دیروز رییستون باهاش قمار کرد و پول قماری که قرار بود امروز توی حساب من باشه به شماها خرج شده...البته تعریف از خود نباشه اینقدر پولدار هستم که کمپانیتونو بخرم اما دارم پس انداز میکنم پس حتا به اون پول قمار با رئیستونو نیاز دارم بچها
نامجون:خب چه ربطی به ما داره؟ برو با خودش حرف بزن
ا.ت:قرار بود امشب پولم رو بزنه به حسابم،ولی تا الان نزده،اگر امشب زد که ازادتون میکنم، اگر نه.... حالا حالا ها مهمون من هستین
تهیونگ:باورم نمیشه یه دختر ۱۹ ساله مارو دزدیده،نامجون تو دیگه چرا گول خوردی؟ تو مثلا عقل کل مایی
نامجون:میشه سرکوفت نزنی و ساکت باشی؟
یونگی:بشینین بجای بحث کردن یه فکری بکنین
....
۳.۸k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.