پارت ۱۰ ماه من
رفتم همونجایی که پرز آدمه لیزی منو برد جای که پدر و مادرم هستن
ات : مامانیی
م.ا: ات تو اینجا چکار میکنی
ات: مامانی بلخره دیدمت من دختر صاحب بهشتم
م.ا: جدی
ات: ماجرا رو توضیح داد
م.ا : ات یچیزی بگم اونم اینجاست
ات: میدونم الان کجاست
م.ا : الان رفته بیرون
ات: خوبه هردومون خوشحالیم من دیگه برم
م.ا : برو به سلامت دخترم
ویو ات
رفتن به قصر که همه رژه میرفتن دارن کجا میرن
ات: بابا دارین کجا میرین
ب/ا به مناسب گه تو اومدی جشن گرفتیم بیا بریم
ات: باشه بریم
ویو ات
دوباره رفتیم بهشت
ب/ا مردم من نگهبان بهشت براتون جشن برگذار کردم به مناسبت برگشتن دخترم
ویو ات
مردم خوشحال بودن جیغ هورا به پا شد داشتم مردم رو نگاه میکردم که اونو دیدم ولی اصلا منو ندید چرا آخه(بغض)
ات: بابا من میرم پیش اون بابا مامانم
ب/ا باشه برو دخترم
ات : مامانی
م/ا: دخترم مبارک باشه
ات : بلخره دیدمش اون دختره کیه
مامان ات: خب ات تهیونگ قبلن دوست دختر داشت
ات: چ..چی
ات : پس برای همین از پیشم رفت(بغض)
چند روزی گذشت اصلا خودمو بهش نشون ندادم که تو یه مهمونی که همه دعوت بودن با اجبار بابام رفتم دیدمش دوباره با همون دختر بود ولی میدونستم بلخره منو میبینه سرم تو گوشی بود که بابام صدام زد که برم پیشش با اینکه سرم تو گوشی بود رفتم که با جسمی بر خورد کردم برگشت اون بود بلخره منو دید
ویو ات
بابا همش تقصیر توی گفتی مهمونی مخصوص تویه
تهیونگ: ات(با تعجب)
حداقل دیکه باید فالو هارو به ۵۵۰ برسونین
ات : مامانیی
م.ا: ات تو اینجا چکار میکنی
ات: مامانی بلخره دیدمت من دختر صاحب بهشتم
م.ا: جدی
ات: ماجرا رو توضیح داد
م.ا : ات یچیزی بگم اونم اینجاست
ات: میدونم الان کجاست
م.ا : الان رفته بیرون
ات: خوبه هردومون خوشحالیم من دیگه برم
م.ا : برو به سلامت دخترم
ویو ات
رفتن به قصر که همه رژه میرفتن دارن کجا میرن
ات: بابا دارین کجا میرین
ب/ا به مناسب گه تو اومدی جشن گرفتیم بیا بریم
ات: باشه بریم
ویو ات
دوباره رفتیم بهشت
ب/ا مردم من نگهبان بهشت براتون جشن برگذار کردم به مناسبت برگشتن دخترم
ویو ات
مردم خوشحال بودن جیغ هورا به پا شد داشتم مردم رو نگاه میکردم که اونو دیدم ولی اصلا منو ندید چرا آخه(بغض)
ات: بابا من میرم پیش اون بابا مامانم
ب/ا باشه برو دخترم
ات : مامانی
م/ا: دخترم مبارک باشه
ات : بلخره دیدمش اون دختره کیه
مامان ات: خب ات تهیونگ قبلن دوست دختر داشت
ات: چ..چی
ات : پس برای همین از پیشم رفت(بغض)
چند روزی گذشت اصلا خودمو بهش نشون ندادم که تو یه مهمونی که همه دعوت بودن با اجبار بابام رفتم دیدمش دوباره با همون دختر بود ولی میدونستم بلخره منو میبینه سرم تو گوشی بود که بابام صدام زد که برم پیشش با اینکه سرم تو گوشی بود رفتم که با جسمی بر خورد کردم برگشت اون بود بلخره منو دید
ویو ات
بابا همش تقصیر توی گفتی مهمونی مخصوص تویه
تهیونگ: ات(با تعجب)
حداقل دیکه باید فالو هارو به ۵۵۰ برسونین
۱۰.۵k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.