باز من ماندم و خلوتی سرد
باز من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی ز بگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله کردم که ای وای این اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوس ران، مرا می شناسی...
فروغ_فرخزاد
خاطراتی ز بگذشته ای دور
یاد عشقی که با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور
روی ویرانه های امیدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ای چشم پر آتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت
ناله کردم که ای وای این اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر کرد
کای هوس ران، مرا می شناسی...
فروغ_فرخزاد
۱۶.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۱