سناریو داریم باح باح
P¹
مثل هر روز، به مدرسه رفته بودی؛
از سرویس پیاده شدی و با لبخند ملایمت از کسایی که صداتو نمیشندیدن خداحافظی کردی!
کولتو روی دوشت انداختی و به حرکت وَن نگاه کردی.
زودتر از سرویس پیاده شده بودی، پس تا خونه راه نسبتا زیادی مونده بود،
کاپشن سفید رنگتو تنت کردی و قدم هاتو روی زمین حرکت دادی
نصف راه رو تقریبا طی کرده بودی که صدای قدم هایی رو پشتت شنیدی
صدای قدم های پشت سرت کمکم بهت نزدیک شد و کاپشنتو از پشت کشید: چرا زود تر پیاده شدی؟
آب دهنتو قورت دادی و به سمت صدا برگشتی،
کسی که تقریبا هر روز جلوی مدرسه میدیدیش!
برق کاپشن چرم مشکیش توجهتو جلب کرد،
با انگشت هاش چونتو بالا آورد و نگاهتو سمت خودش گرفت: ولی من دارم با تو حرف میزنم لیتل گرل! پس به چشمام نگاه کن؛
لحن ترسناکش خون رو توی رگات خشک کرد
کولتو از روی دوشت برداشت و توی دست خودش گرفت: تا خونت بریم؟ باید حرف بزنیم!
چشماش ترسناک تر از هر چیزی به نظر میرسید
لبات رو به هم فشردی و با ابرو های گره خورده حرفشو بی صدا تایید کردی
کلمه «خوبه» رو با صدای آروم ازش شنیدی و حرکت کردین
دستاش رو توی جیب شلوارش فرو برد و نفسشو بیرون داد: هوای سردیه نه؟
جوابشو سر بسته به یه کلمه «اره خیلی» ختم کردی و تحویلش دادی
به نظر رفتار سردت باهاش براش خیلی خوشایند نبود
یکی از ابرو هاشو بالا پروند و زبونشو روی لبش کشید: مثل اینکه خانم خیلی مایل به صحبت با من نیستن؛ درسته؟
دستتو از جیبت بیرون آوردی و کولتو ازش گرفتی
دماغتو چین دادی و بدون حرف راهتو کشیدی رفتی
اینبار به جای کولت دستتو کشید و تورو روبهروی خودش قرار داد: نمیخوام ناراحتت کنم! پس اذیتم نکن چاگی و بذار حرفمو بگم؛
دستشو دور کمرت گذاشت و شروع به حرکت کرد: نمیدونم تا حالا منو دیدی یا نه، ولی من همونم که هر روز موقع رفتن مدرسه پشت سرت میام تا ببینمت..! 5 ساعت پشت در مدرسه وایمیستم تا بیای بیرون که دوباره ببینمت؛ بعد از اینکه از سرویس پیاده میشی پشتت راه میوفتم تا فقط از دور نگاهت کنم!
اون پسره که باهاش از در مدرسه میای بیرون..اون، اون بیشرف خیلی رو مخمه!
بیخودی داره بهت نزدیک میشه!
حرف هایی که از جانبش میشنیدی متعجبت کرده بود، رفتارش به این حرف ها تناسب نداشت!
مثل هر روز، به مدرسه رفته بودی؛
از سرویس پیاده شدی و با لبخند ملایمت از کسایی که صداتو نمیشندیدن خداحافظی کردی!
کولتو روی دوشت انداختی و به حرکت وَن نگاه کردی.
زودتر از سرویس پیاده شده بودی، پس تا خونه راه نسبتا زیادی مونده بود،
کاپشن سفید رنگتو تنت کردی و قدم هاتو روی زمین حرکت دادی
نصف راه رو تقریبا طی کرده بودی که صدای قدم هایی رو پشتت شنیدی
صدای قدم های پشت سرت کمکم بهت نزدیک شد و کاپشنتو از پشت کشید: چرا زود تر پیاده شدی؟
آب دهنتو قورت دادی و به سمت صدا برگشتی،
کسی که تقریبا هر روز جلوی مدرسه میدیدیش!
برق کاپشن چرم مشکیش توجهتو جلب کرد،
با انگشت هاش چونتو بالا آورد و نگاهتو سمت خودش گرفت: ولی من دارم با تو حرف میزنم لیتل گرل! پس به چشمام نگاه کن؛
لحن ترسناکش خون رو توی رگات خشک کرد
کولتو از روی دوشت برداشت و توی دست خودش گرفت: تا خونت بریم؟ باید حرف بزنیم!
چشماش ترسناک تر از هر چیزی به نظر میرسید
لبات رو به هم فشردی و با ابرو های گره خورده حرفشو بی صدا تایید کردی
کلمه «خوبه» رو با صدای آروم ازش شنیدی و حرکت کردین
دستاش رو توی جیب شلوارش فرو برد و نفسشو بیرون داد: هوای سردیه نه؟
جوابشو سر بسته به یه کلمه «اره خیلی» ختم کردی و تحویلش دادی
به نظر رفتار سردت باهاش براش خیلی خوشایند نبود
یکی از ابرو هاشو بالا پروند و زبونشو روی لبش کشید: مثل اینکه خانم خیلی مایل به صحبت با من نیستن؛ درسته؟
دستتو از جیبت بیرون آوردی و کولتو ازش گرفتی
دماغتو چین دادی و بدون حرف راهتو کشیدی رفتی
اینبار به جای کولت دستتو کشید و تورو روبهروی خودش قرار داد: نمیخوام ناراحتت کنم! پس اذیتم نکن چاگی و بذار حرفمو بگم؛
دستشو دور کمرت گذاشت و شروع به حرکت کرد: نمیدونم تا حالا منو دیدی یا نه، ولی من همونم که هر روز موقع رفتن مدرسه پشت سرت میام تا ببینمت..! 5 ساعت پشت در مدرسه وایمیستم تا بیای بیرون که دوباره ببینمت؛ بعد از اینکه از سرویس پیاده میشی پشتت راه میوفتم تا فقط از دور نگاهت کنم!
اون پسره که باهاش از در مدرسه میای بیرون..اون، اون بیشرف خیلی رو مخمه!
بیخودی داره بهت نزدیک میشه!
حرف هایی که از جانبش میشنیدی متعجبت کرده بود، رفتارش به این حرف ها تناسب نداشت!
۱۸.۸k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.