درمانده در بند خداحافظی ، من در آن شب تاریک گیر کرده ام .
درمانده در بند خداحافظی ، من در آن شب تاریک گیر کرده ام .هر کسی را بهر کاری ساختند ، کارِ من دیوانه ی او بودن است .در چنان حالم اگر مجنون ببیند حالِ من ، آنچنان گرید به حالم ، لیلی از یادش رود .به راستی داستان کهنهی ما ، درون شهر قصهها نیز جایی نداشت.
۶۸۲
۰۲ دی ۱۴۰۳