٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت26-
*توی کاکائو بعد از اینکه لوکیشنو فرستادم*
+شرمنده یکم دیر فرستادم🥲
-اشکال نداره🗿
+عه آنلاینی؟ سلام
-سلام
+میتونی یکم زودتر بیای لطفا؟
-باشه نیم ساعت دیگه بیام خوبه؟!
+اره ممنون
+فعلا
(گوشیمو گذاشتم توی جیب شلوارم و به سمت خونه جانگهو اینا حرکت کردم..)
‹توی خونهشون›
(بعد از تلاشهای بیپایان جانگهو میفهمه که دارم با چشمم حالیش میکنم بیا تو اتاقت کارت دارم..:/)
ج.ه:(بعد من میاد توی اتاق)بله؟!
من:عاامم خبب
ج.ه:چیشده؟!
من:خریدار خونه زنگ زد گفت اگه واسم مشکلی نداره بجای شب ربع ساعت دیگه بیاد خونه رو بگیره منم قبول کردم:))
ج.ه:چیی؟؟!
پس چرا اومدی اینجا؟! وسایلتو جمع کردی؟!
من:اره دیگه بخاطر همین بجای 10دقیقه دوساعت طول کشید تا بیام:))
ج.ه:اوکیی ولی نگفتی کجا میخوای بری..
من:اومدم اینجا همینو بگم:)
ج.ه:خب بگو
من:فقط باید قبلش قول بدی جایی که میرم رو به هیچکس نگی
ج.ه:{باپوزخند}میخوای از شر آدمای دور و اطرافت راحت شی؟!
من:از شر جیهو اره ولی بقیه نه!
ج.ه:عا اره جیهو واقعا رو اعصابه پسرهی...:/
من:بیخیال قول میدی؟!
ج.ه:با اینکه دلیلشو نمیفهمم ولی باشه:)
من:خبب راستش ببین یه سال پیش با یکی دوست شدم اونم گفت حالا که وضع مالیت تعریفی نداره برای اینکه بیشتر ببینمت بیا پیشمون منم قبول کردم برم تو این خونهه حوصلهم سرمیرفت..
ج.ه:پیش ما نمیای میری پیش یکی دیگه؟!:/
من:تا بتونم یه خونه بخرم که اصلا پیش شما زندگی نمیکردم:/
ولی این فرق داره..
طرف خیلی اصرار کرد و خب حس میکنم قراره اونجا کمتر معذب باشم اگه هم بودم تو اتاقم بیرون نیام و اتاقم شریکی نیست
ج.ه:یعنی داری میگی من هماتاقی بدی بودم؟!:/
من:اره:]
+شرمنده یکم دیر فرستادم🥲
-اشکال نداره🗿
+عه آنلاینی؟ سلام
-سلام
+میتونی یکم زودتر بیای لطفا؟
-باشه نیم ساعت دیگه بیام خوبه؟!
+اره ممنون
+فعلا
(گوشیمو گذاشتم توی جیب شلوارم و به سمت خونه جانگهو اینا حرکت کردم..)
‹توی خونهشون›
(بعد از تلاشهای بیپایان جانگهو میفهمه که دارم با چشمم حالیش میکنم بیا تو اتاقت کارت دارم..:/)
ج.ه:(بعد من میاد توی اتاق)بله؟!
من:عاامم خبب
ج.ه:چیشده؟!
من:خریدار خونه زنگ زد گفت اگه واسم مشکلی نداره بجای شب ربع ساعت دیگه بیاد خونه رو بگیره منم قبول کردم:))
ج.ه:چیی؟؟!
پس چرا اومدی اینجا؟! وسایلتو جمع کردی؟!
من:اره دیگه بخاطر همین بجای 10دقیقه دوساعت طول کشید تا بیام:))
ج.ه:اوکیی ولی نگفتی کجا میخوای بری..
من:اومدم اینجا همینو بگم:)
ج.ه:خب بگو
من:فقط باید قبلش قول بدی جایی که میرم رو به هیچکس نگی
ج.ه:{باپوزخند}میخوای از شر آدمای دور و اطرافت راحت شی؟!
من:از شر جیهو اره ولی بقیه نه!
ج.ه:عا اره جیهو واقعا رو اعصابه پسرهی...:/
من:بیخیال قول میدی؟!
ج.ه:با اینکه دلیلشو نمیفهمم ولی باشه:)
من:خبب راستش ببین یه سال پیش با یکی دوست شدم اونم گفت حالا که وضع مالیت تعریفی نداره برای اینکه بیشتر ببینمت بیا پیشمون منم قبول کردم برم تو این خونهه حوصلهم سرمیرفت..
ج.ه:پیش ما نمیای میری پیش یکی دیگه؟!:/
من:تا بتونم یه خونه بخرم که اصلا پیش شما زندگی نمیکردم:/
ولی این فرق داره..
طرف خیلی اصرار کرد و خب حس میکنم قراره اونجا کمتر معذب باشم اگه هم بودم تو اتاقم بیرون نیام و اتاقم شریکی نیست
ج.ه:یعنی داری میگی من هماتاقی بدی بودم؟!:/
من:اره:]
۱.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.