عشق دروغین / 𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐥𝗼𝐯𝐞
عشق دروغین / 𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐥𝗼𝐯𝐞
𝐩𝐚𝐫𝐭 : 6
ویو یونبی
شهر نیمه خاموش بود باد نسبتاً سردی میوزید و ما از بالا به مردم نگاه میکردیم، مردمی که به راحتی و در اوج سادگی به زندگیشون میرسن ولی با خودشون فک میکنن چقدر زندگی سختی دارن.....جالب اینجاس که منم فک میکنم زندگیم سخته اما واقعیت اینجاس که زندگی هیچکس در اون حد سخت نیس...از افکار غمناکم اومدم بیرون و سیگارم رو تو جاسیگاری (یه ظرفایی هستن که توش سیگارشونو خاموش میکنن، منظورم اونه) فشار دادم و نفس عمیقی کشیدم.....
کوک : من سایکو نیستم
سرمو به سمت جونگ کوک برگردوندم و خنثی نگاش کردم و گفتم ؛: اونموقع.....مست بودم
کوک سیگارشو خاموش کرد و کامل به سمت یونبی برگشت حالا هردو در اوج بی احساسی تو چشم های هم نگاه میکردن
کوک : هنوزم مستی کوچولو
یونبی دستاشو پشت سرش برد و با خنده گفت : کوچولو؟
کوک : اره، کوچولو.....بهتره دیگه بخوابیم
ویو یونبی
وای خیلی رومخمه پوف عصبی میکشم و میرم تو....
کوک یه پتو و بالش برداشت و رفت رو کاناپه
یونبی : منم میتونم رو کاناپه بخوابم
کوک : اینطوری من راحت ترم شب بخیر
یونبی : هرجور خودت میخوای، شب خوش
کوک زیر لب : امیدوارم صب سردرد نگیری بچه
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
صبح
ویو یونبی
صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم بلافاصله دستمو گذاشتم رو سرم و فشار دادم که حداقل یکم بهتر شه که هیچ بدترم شد کم کم که به خودم اومدم دیدم کوک تو اتاق نیست
از رو تخت اومدم پایین و کم مونده بود بیفتم ولی از دیوار گرفتم و تعادلمو حفظ کردم
زیر لب با خودم گفتم : واقعا چه بلایی سر خودم اوردم
از دیوار گرفته بودم که یکی در زد و بلافاصله بعد وارد شد یکم دقت کردم و فهمیدم هواناس با دیدن من تو این وضعیت سریع دوید سمتو با نگرانی پرسید : ی...یونی حالت خوبه؟ چیشده خوبی؟
یونبی : اره الان خوبم، فقط سرم درد میکنه که اونم مهم نیس
هوانا : ب...باشه بیا بریم یچیزی بخور
یونبی : گشنم نیس
هوانا : پوف باشه اومدم فعلا خدافظی کنم یسری کار دارم
یونبی : اون دیو کجاس؟
هوانا : دیو؟ عاهااا کوکو میگی؟(خنده)
یونبی : اوهوم هوانا جواب داد : صبح زود با جیمین رفتن شرکت
یونبی : باشه دیگه ممنون کار داری برو
هوانا: خدافظ خوشگلم، حتما یچیزی بخوریا اجوما تو آشپزخونس
یونبی : باشه ممنون
شرمنده اهنگ دیگهای پیدا نکردم🫠🫠🥲
𝐩𝐚𝐫𝐭 : 6
ویو یونبی
شهر نیمه خاموش بود باد نسبتاً سردی میوزید و ما از بالا به مردم نگاه میکردیم، مردمی که به راحتی و در اوج سادگی به زندگیشون میرسن ولی با خودشون فک میکنن چقدر زندگی سختی دارن.....جالب اینجاس که منم فک میکنم زندگیم سخته اما واقعیت اینجاس که زندگی هیچکس در اون حد سخت نیس...از افکار غمناکم اومدم بیرون و سیگارم رو تو جاسیگاری (یه ظرفایی هستن که توش سیگارشونو خاموش میکنن، منظورم اونه) فشار دادم و نفس عمیقی کشیدم.....
کوک : من سایکو نیستم
سرمو به سمت جونگ کوک برگردوندم و خنثی نگاش کردم و گفتم ؛: اونموقع.....مست بودم
کوک سیگارشو خاموش کرد و کامل به سمت یونبی برگشت حالا هردو در اوج بی احساسی تو چشم های هم نگاه میکردن
کوک : هنوزم مستی کوچولو
یونبی دستاشو پشت سرش برد و با خنده گفت : کوچولو؟
کوک : اره، کوچولو.....بهتره دیگه بخوابیم
ویو یونبی
وای خیلی رومخمه پوف عصبی میکشم و میرم تو....
کوک یه پتو و بالش برداشت و رفت رو کاناپه
یونبی : منم میتونم رو کاناپه بخوابم
کوک : اینطوری من راحت ترم شب بخیر
یونبی : هرجور خودت میخوای، شب خوش
کوک زیر لب : امیدوارم صب سردرد نگیری بچه
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
صبح
ویو یونبی
صبح با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم بلافاصله دستمو گذاشتم رو سرم و فشار دادم که حداقل یکم بهتر شه که هیچ بدترم شد کم کم که به خودم اومدم دیدم کوک تو اتاق نیست
از رو تخت اومدم پایین و کم مونده بود بیفتم ولی از دیوار گرفتم و تعادلمو حفظ کردم
زیر لب با خودم گفتم : واقعا چه بلایی سر خودم اوردم
از دیوار گرفته بودم که یکی در زد و بلافاصله بعد وارد شد یکم دقت کردم و فهمیدم هواناس با دیدن من تو این وضعیت سریع دوید سمتو با نگرانی پرسید : ی...یونی حالت خوبه؟ چیشده خوبی؟
یونبی : اره الان خوبم، فقط سرم درد میکنه که اونم مهم نیس
هوانا : ب...باشه بیا بریم یچیزی بخور
یونبی : گشنم نیس
هوانا : پوف باشه اومدم فعلا خدافظی کنم یسری کار دارم
یونبی : اون دیو کجاس؟
هوانا : دیو؟ عاهااا کوکو میگی؟(خنده)
یونبی : اوهوم هوانا جواب داد : صبح زود با جیمین رفتن شرکت
یونبی : باشه دیگه ممنون کار داری برو
هوانا: خدافظ خوشگلم، حتما یچیزی بخوریا اجوما تو آشپزخونس
یونبی : باشه ممنون
شرمنده اهنگ دیگهای پیدا نکردم🫠🫠🥲
۳.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.