افسون شده p27
{اینجا رو ببین _ گل رز! عاشقشم منم همینطور_میتونم یه خواهشی کنم ازت؟ البته _هروقت خواستی به دیدنم بیای واسم گل رز بیار عزیزم} دستمو روی گل رز سرخی کشیدم و لبخند تلخی روی لبم نقش بست؛ ________________________________ پانسی : دستمو روی موهای سیاه کوتاهم کشیدم و رژ سرخ پررنگی روی لبم کشیدم و لبخند مرموزی زدم و روی نوک پا چرخیدم و خم شدم تا هم قدش بشم چی میخوای کوچولو؟ لورا : دلم واسه بابا تنگ شده! پانسی : بابا؟ لورا بابا رفته یه جایی دستمو روی صورتش کشیدم زودی میاد لورا : یعنی اگه الان بِلَم با خلگوشم بازی کنم میاد؟ پانسی : آره عزیزم لورا : پس میلَم فعلاا ________________________________ دستم رو روی موهای آشفتم کشیدم و نگاهم رو به زمین دوختم با قدم های آروم حرکت میکردم از اون روز 6 سال میگذره! روزی که با دستای خودم اون دختر و از بین بردم! اورانوس! اسم عجیبت هنوز توی فکرمه...و اون لبخندت...نگاهت غیر قابل فراموش شدنه!لورا : خَلگوش جونم نگلان نباش بابا زودی میاد پیشمون با همون خولاکی های خوشمزه! خلگوشی فکر کردن هم بهش باعث میشه قند تو دلم آب بشه، پانسی : از روی تخت بلند شدم و توی اتاق قدم میزدم روبه روی آینه ایستادم و به خودم خیره شدم عشق؟ به چه قیمتی؟! چشمامو روی هم گذاشتم و توی گذشته گم شدم { ا..این چه سر و وضعیه؟! دراکو : اسلحه رو با دستای لرزونم جلو اوردم و روی زمین پرت کردم تموم شد! پانسی : چ..چی؟! نکنه دراکو : اون...دختر...اورانوس دیگه نیست! پانسی : لبخندی زدم و نگران توی چشماش زل زدم کارِت خیلی خوب بود عزیزم، دراکو : نگاهم رو از چشماش گرفتم و کمی ازش فاصله گرفتم میرم اثرات باقی مونده ی گذشته رو نابود کنم! } دستمو روی چوب میز کشیدم چیزی تقصیر تو نیست پانسی! اگه هم باشه مهم نیست! اورانوس باید نابود میشد! لبخندی زدم و از اتاق بیرون رفتم
۳.۵k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.