our song part : 17
بلاخره به خیابانی که ته آن به خونه ام ختم میشد رسیدم
با دیدن خونه ام که بین آتیش ها میسوخت نفسم تو سینه حبس شد
عجله به سمت خونه دویدم ولی جیمین از هر دو بازوم نکم گرفت و مانع ورودم به خونه شد
جیمین : آ..آروم باش تهیونگ.....الان آتیشو خاموش میکنن
با ندیدن آلیس بین جمعیت با خشونت جیمین رو کناری پرت کردم
تهیونگ : آلیس...آلیس تو خونس...جيمين آلیس تو خونس
جیمین : تهیونگ خواهش میکنم....نرو....نرو داخخخخللل......
مشت محکمی به صورت خسته جیمین زدم و با خالی کردن آب سرد روی خودم که به مغز استخونم نفوذ کرد خودمو مداخل اتیش انداختم با سرگردونی زیاد مدام اسم قشنگشو صدا میزدم و بین خونه آتیش گرفتم دنبال دلیل نفس کشیدنم میگشتم
تهیونگ : آلیس...اللليييسسسس.....صدامو میشنوی نفسم؟ خواهش میکنم باهام حرف بزن آلیس خواهش میکنم تو خونه نباشششش
هر لحظه اکسیژن توی خونه کمتر میشد
بین سرفه های مکررم صداش میزدم
ولی فقط صدای سوختن چوب و التماس های جیمین به گوشم میرسید
گلوم از بی هوایی و فریاد زیاد میسوخت
بوی خون دهنمو پر کرده بود
چه اهمیت فاکی ای میداد؟
باید آلیس رو از این جهنم بیرون میکشیدم
تهیونگ : آل...آلیس...التماست میکنم....
با برخورد چوب بزرگی به کتف و گردنم درد بدی توی تمام بدنم پیچید...دیگه چیزی نفهمیدم.....
تهیونگ : آلیییسسسس.....
جیمین سراسیمه خودش رو کنارم رسوند و دست هاش رو روی بازوهام گذاشت
جیمین : هی هی اروم باش...همینجا بمون دکترو صدا بزنم
خواست از پیشم بره که محکم دستشو کشیدم
تهیونگ : آلیس کو...چرا پیشم نیس؟
جیمین : آروم باش تهیونگ...الان دکتر میاد برات مسکن میده
مچ دستشو بیشتر فشار دادمو و از بین دندونام غریدم
تهیونگ : چیو داری ازم پنهون میکنی؟
با سرو صدایی که ایجاد شده بود چندین تا پرستار و دکتر وارد اتاق شدن
آخرین نگاهمو به جیمین انداختمو با نگرفتن جوابی ازش سرم رو از دستم کندم و بلند شدم
نه به خونی که از دستم چکه میکرد اهمیت میدادم نه بدن درد شدیدم
آلیس... آلیسه من کجاس؟
چرا نیومده پیشم؟
پرستارها جلومو گرفته بودنو به التماس های دردمندم گوش نمیدادن
تهیونگ : لطفا...خواهش میکنم بزارین برم پیشش...
جیمین بجای اینکه سره فاکیتو بندازی پایین یکاری کن یکاری کننن
مگه چی میشد اگه آلیسو صدا میکردن؟
مگه نمیدونن نفسه من باید همیشه جلو چشمم باشه؟
با سوزش بازوم که تو دست دکتر بود چشمامو بستمو قطره اشکی از چشمم جاری شد با صدای تحلیل رفته ای زمزمه کردم :
تهیونگ : چه بلایی سرت آوردن...؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
با دیدن خونه ام که بین آتیش ها میسوخت نفسم تو سینه حبس شد
عجله به سمت خونه دویدم ولی جیمین از هر دو بازوم نکم گرفت و مانع ورودم به خونه شد
جیمین : آ..آروم باش تهیونگ.....الان آتیشو خاموش میکنن
با ندیدن آلیس بین جمعیت با خشونت جیمین رو کناری پرت کردم
تهیونگ : آلیس...آلیس تو خونس...جيمين آلیس تو خونس
جیمین : تهیونگ خواهش میکنم....نرو....نرو داخخخخللل......
مشت محکمی به صورت خسته جیمین زدم و با خالی کردن آب سرد روی خودم که به مغز استخونم نفوذ کرد خودمو مداخل اتیش انداختم با سرگردونی زیاد مدام اسم قشنگشو صدا میزدم و بین خونه آتیش گرفتم دنبال دلیل نفس کشیدنم میگشتم
تهیونگ : آلیس...اللليييسسسس.....صدامو میشنوی نفسم؟ خواهش میکنم باهام حرف بزن آلیس خواهش میکنم تو خونه نباشششش
هر لحظه اکسیژن توی خونه کمتر میشد
بین سرفه های مکررم صداش میزدم
ولی فقط صدای سوختن چوب و التماس های جیمین به گوشم میرسید
گلوم از بی هوایی و فریاد زیاد میسوخت
بوی خون دهنمو پر کرده بود
چه اهمیت فاکی ای میداد؟
باید آلیس رو از این جهنم بیرون میکشیدم
تهیونگ : آل...آلیس...التماست میکنم....
با برخورد چوب بزرگی به کتف و گردنم درد بدی توی تمام بدنم پیچید...دیگه چیزی نفهمیدم.....
تهیونگ : آلیییسسسس.....
جیمین سراسیمه خودش رو کنارم رسوند و دست هاش رو روی بازوهام گذاشت
جیمین : هی هی اروم باش...همینجا بمون دکترو صدا بزنم
خواست از پیشم بره که محکم دستشو کشیدم
تهیونگ : آلیس کو...چرا پیشم نیس؟
جیمین : آروم باش تهیونگ...الان دکتر میاد برات مسکن میده
مچ دستشو بیشتر فشار دادمو و از بین دندونام غریدم
تهیونگ : چیو داری ازم پنهون میکنی؟
با سرو صدایی که ایجاد شده بود چندین تا پرستار و دکتر وارد اتاق شدن
آخرین نگاهمو به جیمین انداختمو با نگرفتن جوابی ازش سرم رو از دستم کندم و بلند شدم
نه به خونی که از دستم چکه میکرد اهمیت میدادم نه بدن درد شدیدم
آلیس... آلیسه من کجاس؟
چرا نیومده پیشم؟
پرستارها جلومو گرفته بودنو به التماس های دردمندم گوش نمیدادن
تهیونگ : لطفا...خواهش میکنم بزارین برم پیشش...
جیمین بجای اینکه سره فاکیتو بندازی پایین یکاری کن یکاری کننن
مگه چی میشد اگه آلیسو صدا میکردن؟
مگه نمیدونن نفسه من باید همیشه جلو چشمم باشه؟
با سوزش بازوم که تو دست دکتر بود چشمامو بستمو قطره اشکی از چشمم جاری شد با صدای تحلیل رفته ای زمزمه کردم :
تهیونگ : چه بلایی سرت آوردن...؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۲.۲k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.