فیک تیهونگ
پارت 2
ا.ت ویو
فردا قرار برم بار باید به خودم برسم
با الارم گوشیم بیدار شودم رفتم دستو صورتمو ابی زدم و رفتم پیش میزه وسایل ارایشم
دستی به موهام کشیدم و صورتم رو با ارایشی ملیح
اماده کردم ساعت ۸ باید حرکت کنم برم بخوابم
نه اگه بخوابم ارایشم بهم میخوره برم تو گوشی رفتم
روی تخت و گوشیم رو باز کردم دیدم که دوستم پیام داده که داشتی میرفتی بیا با هم بریم
منم قبول کردم
تو گوشی بودم که دیدم ساعت ۷.۳۰ هست بلند شودم
رفتم لباس نویی که از قبل خریده بودم و اتو کرده بودم رو بپوشم
پوشیدم و رفتم جولوی اینه تا یکم با خودم ور برم تا وقت بگزره ارایشم رو بیشتر کردم تا اینکه گوشیم به
صدا در اومد دیدم که دوستمه بر داشتم
و جواب دادم
دارم میام دارم میام دوستم کمی خندید و گفت استرس داری نه سرخ شده بودم و گفتم نه چطور گفت معلومه حالا ولش کن کی میای من اماده ام گفتم تا یه ربع دیگه اونجا ام
رفتم بیرون از خونه ودر خونه رو بستم رفتم سر کوچه و ماشین گرفتم رسیدم در خونهی دوستم
همین که رسیدم اون هم اومد جولوی در
منو دید و با هم سلام و علیکی کردیم سوار ماشین شد و رفتیم به سمت بار
رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم اون میزی که از قبل رزف کرده بودیم بشینیم دیدیم دوستامون زودتر از ما رسیدن رفتیم پیش اونا مشغول حرف زدن بودم که
یه لحظه چشمام به یه نفر اشنا خورد احساس میکروم که قبلا دیده بودمش یکم که بیشتر زوم کردم و فکر کردم فهمیدم کیه
سریع وسایلم رو جمع کردم وبه دوستا گفتم کاری برام پیش اومده باید برم
رفتم به سمت ماشین تا سوارشم دقیقا وقتی در ماشین رو باز کردم دستی به من دراز شود نگاهی انداختم میدونستم کیه با یه اخم بهش نگاه کردم و میخواستم فرار کنم
و اون که در خماری به سر میبورد ......
ا.ت ویو
فردا قرار برم بار باید به خودم برسم
با الارم گوشیم بیدار شودم رفتم دستو صورتمو ابی زدم و رفتم پیش میزه وسایل ارایشم
دستی به موهام کشیدم و صورتم رو با ارایشی ملیح
اماده کردم ساعت ۸ باید حرکت کنم برم بخوابم
نه اگه بخوابم ارایشم بهم میخوره برم تو گوشی رفتم
روی تخت و گوشیم رو باز کردم دیدم که دوستم پیام داده که داشتی میرفتی بیا با هم بریم
منم قبول کردم
تو گوشی بودم که دیدم ساعت ۷.۳۰ هست بلند شودم
رفتم لباس نویی که از قبل خریده بودم و اتو کرده بودم رو بپوشم
پوشیدم و رفتم جولوی اینه تا یکم با خودم ور برم تا وقت بگزره ارایشم رو بیشتر کردم تا اینکه گوشیم به
صدا در اومد دیدم که دوستمه بر داشتم
و جواب دادم
دارم میام دارم میام دوستم کمی خندید و گفت استرس داری نه سرخ شده بودم و گفتم نه چطور گفت معلومه حالا ولش کن کی میای من اماده ام گفتم تا یه ربع دیگه اونجا ام
رفتم بیرون از خونه ودر خونه رو بستم رفتم سر کوچه و ماشین گرفتم رسیدم در خونهی دوستم
همین که رسیدم اون هم اومد جولوی در
منو دید و با هم سلام و علیکی کردیم سوار ماشین شد و رفتیم به سمت بار
رسیدیم و پیاده شدیم رفتیم اون میزی که از قبل رزف کرده بودیم بشینیم دیدیم دوستامون زودتر از ما رسیدن رفتیم پیش اونا مشغول حرف زدن بودم که
یه لحظه چشمام به یه نفر اشنا خورد احساس میکروم که قبلا دیده بودمش یکم که بیشتر زوم کردم و فکر کردم فهمیدم کیه
سریع وسایلم رو جمع کردم وبه دوستا گفتم کاری برام پیش اومده باید برم
رفتم به سمت ماشین تا سوارشم دقیقا وقتی در ماشین رو باز کردم دستی به من دراز شود نگاهی انداختم میدونستم کیه با یه اخم بهش نگاه کردم و میخواستم فرار کنم
و اون که در خماری به سر میبورد ......
۶.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.