غم هزار است و نیست یک غمخوار
غم هزار است و نیست یک غمخوار
دل یکی است ودرد یک خروار
دست بسته است وچشم نابیناست
پای لنگ است وراه ناهموار
در گلو بغص و بر لبم خنده است
خنده ی گریه دار ودلقک وار
دوس دارم که نشان دهم که شادم
از غم اصرار و از دلم انکار
شده حسم به لحظه ها مثل
حس کاغذ به سوزن پرگار
حس ماهی به مرغ ماهی خوار
حس آهو به گله کفتار ها
تازه فهمیدم که زیبا نیست
آسمان در حصار گرد وغبار
پنجره زیر سلطه ی دیوار
اینه در اسارت زنگار
شعر آتش بیار معرکه است
بس دعوای کاغذ خودکار
حرفای که بوی خون میدهد
گفته ها در میان این پیکار ها
خسته ام اما امیدم به خداست
هستم از لطف او سپاسگذار
هیچ وپوچ است این جهان فانیست
فلسفی نیست مبحث عرفانیست
رهسپار آن جهان گذر گاهست
جای اطراق کردن اینجا نیست
دل یکی است ودرد یک خروار
دست بسته است وچشم نابیناست
پای لنگ است وراه ناهموار
در گلو بغص و بر لبم خنده است
خنده ی گریه دار ودلقک وار
دوس دارم که نشان دهم که شادم
از غم اصرار و از دلم انکار
شده حسم به لحظه ها مثل
حس کاغذ به سوزن پرگار
حس ماهی به مرغ ماهی خوار
حس آهو به گله کفتار ها
تازه فهمیدم که زیبا نیست
آسمان در حصار گرد وغبار
پنجره زیر سلطه ی دیوار
اینه در اسارت زنگار
شعر آتش بیار معرکه است
بس دعوای کاغذ خودکار
حرفای که بوی خون میدهد
گفته ها در میان این پیکار ها
خسته ام اما امیدم به خداست
هستم از لطف او سپاسگذار
هیچ وپوچ است این جهان فانیست
فلسفی نیست مبحث عرفانیست
رهسپار آن جهان گذر گاهست
جای اطراق کردن اینجا نیست
۴.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.