زندگی مخفی پارت پانزدهم بخش دوم
.................
رفتم تو دفتر پرسنل بیمارستان
-هارام اونی لباس من کجاست
+عه به به اهیون جان بالاخره اومدن دوست پسر داری الان
-عه اونی تو دیگه نه منو جیمین فقط دوستیم اوکی
حالا لباسم کو
+منظورت لباس دکتریه ؟
-اره دیگه
+تو اتاق آسا عه آخه آخرین بار اونجا دراوردیش
-عه خب اوکی تنک
رفتم سمت اتاق آسا
درو باز کردم و وارد اتاق پر نورش شدم
چون عجله ای رفته پرده اتاقش رو نکشیده
رفتم روپوش سفید و بلندم رو برداشتم و روی لباسم انداختم
پرده اتاقش رو کشیدم تاریکی به همه جا غلبه کرد
یاد اون شب نحس افتادم
شب از دست دادن عشق زندگیم
اشک تو چشمام جمع شده بود با صدای جیمین به خودم اومدم
+های آسا اونی
-ه...ای...جیمینا
+گریه کردی اونی ؟؟
-نه نه........
یه دفعه زدم زیر گریه
-اره آره دارم گریه میکنم............ خسته شدم
از تظاهر کردن به چیزی که نیستم
دلم دیگه توان درد نداره
دیگه نمیتونم تحمل کنم
نمیتونم
روی زمین افتادم و بلند گریه کردم و هق هق میزدم
یه دفعه جیمین کنارم نشست و دستشو دورم حلقه کرد
+آروم باش و بریز بیرون
با این حرفش کُپ کردم
+منم تحمل درد ندارم منم تنهام با اینکه کلی دوست دارم ولی خب .......
-جیمینا....
+جانم
با این حرفش قند تو دلم آب شد قلبم تند تند میزد
-عه......
+میشه قبلش یه چیزی بهت بگم
-ب..گ..و
+میدونی وقتی دیدمت با همین چشمای گریون بودی
اون لحظه انگار که یکی چاقو رو توی قلبم فرو کنه و دوباره دوباره و دوباره این کارو ادامه بده (اصلا به فیلم مورد علاقم اشاره نمیکنم گایز)من از همون لحظه به حس عجیبی بهت داشتم
من من دوست دارم اهیون
و نمیدونم شاید تو اصلا به من حسی نداشته باشی
نمیخوام تحت فشار بدمت
فقط خواستم گفته باشم که بهت علاقه دارم
اهیون سارانگه یو
-من.....
........................
رفتم تو دفتر پرسنل بیمارستان
-هارام اونی لباس من کجاست
+عه به به اهیون جان بالاخره اومدن دوست پسر داری الان
-عه اونی تو دیگه نه منو جیمین فقط دوستیم اوکی
حالا لباسم کو
+منظورت لباس دکتریه ؟
-اره دیگه
+تو اتاق آسا عه آخه آخرین بار اونجا دراوردیش
-عه خب اوکی تنک
رفتم سمت اتاق آسا
درو باز کردم و وارد اتاق پر نورش شدم
چون عجله ای رفته پرده اتاقش رو نکشیده
رفتم روپوش سفید و بلندم رو برداشتم و روی لباسم انداختم
پرده اتاقش رو کشیدم تاریکی به همه جا غلبه کرد
یاد اون شب نحس افتادم
شب از دست دادن عشق زندگیم
اشک تو چشمام جمع شده بود با صدای جیمین به خودم اومدم
+های آسا اونی
-ه...ای...جیمینا
+گریه کردی اونی ؟؟
-نه نه........
یه دفعه زدم زیر گریه
-اره آره دارم گریه میکنم............ خسته شدم
از تظاهر کردن به چیزی که نیستم
دلم دیگه توان درد نداره
دیگه نمیتونم تحمل کنم
نمیتونم
روی زمین افتادم و بلند گریه کردم و هق هق میزدم
یه دفعه جیمین کنارم نشست و دستشو دورم حلقه کرد
+آروم باش و بریز بیرون
با این حرفش کُپ کردم
+منم تحمل درد ندارم منم تنهام با اینکه کلی دوست دارم ولی خب .......
-جیمینا....
+جانم
با این حرفش قند تو دلم آب شد قلبم تند تند میزد
-عه......
+میشه قبلش یه چیزی بهت بگم
-ب..گ..و
+میدونی وقتی دیدمت با همین چشمای گریون بودی
اون لحظه انگار که یکی چاقو رو توی قلبم فرو کنه و دوباره دوباره و دوباره این کارو ادامه بده (اصلا به فیلم مورد علاقم اشاره نمیکنم گایز)من از همون لحظه به حس عجیبی بهت داشتم
من من دوست دارم اهیون
و نمیدونم شاید تو اصلا به من حسی نداشته باشی
نمیخوام تحت فشار بدمت
فقط خواستم گفته باشم که بهت علاقه دارم
اهیون سارانگه یو
-من.....
........................
۹.۶k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.