میخواستم برایش بنویسم اما کلمات را گم کرده بودم ، بالاخره
میخواستم برایش بنویسم اما کلمات را گم کرده بودم ، بالاخره سرم آمد آنچه میترسیدم ، کلمات دیگر کفاف گفته هایم را نمیداد ، باید طور دیگری به او عشق را ابراز میکردم ، شاید با نگاهی ، شاید با گرفتن دستانش ، شاید هم مثل همیشه با بوسیدن او و زل زدن به قاب عکسش و نگاه کردن به چشمان اویی که خیلی وقت بود نه خودش بود و نه کلمات برای ستودنش دلم برایش تنگ میشود،من تا ابد به او فکر خواهم کرد . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو ماه گزشت 🙂
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو ماه گزشت 🙂
۸۶۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.