رقص سماع تصوف صوفیان
پیشاپیش از نقل این ماجرا پوزش می طلبم اما چاره چیست؟ برای اینکه کم خردی مثل آن فرد معمم دیگر مقاله ننوشته و نگوید شمس تبریزی همان امام زمان عج است باید سیره شمس را خوب تشریح کرد و از اخلاقیاتش به خوبی مطلع شد تا بدانند چه چیزی را با چه کسی مقایسه میکنند.
در کتاب مقالات شمس تبریزی ماجرای هم خوابگی شمس تبریزی با پسرک نوجوانی نقل شده است؛ شمس در شهر ارزروم بود که یکی از شاگردانش به قصد نزدیکی با او جلو می آید، پسرک از شمس همخوابگی می خواهد و شمس او را با سیلی از خود می راند و توضیح می دهد که:
"شهوت در من چنان مرده بود که آن عضو خشک شده بود و شهوت تمام بازگشته از آلت، همچنین برچسفیده، تا خواب دیدم که مرا می فرماید: انّ لنفسک علیک حق [نفس تو هم بر تو حقی دارد]، حق او بده."
باری، شمس می گوید که در عالم رویا به من گفته شد تو حق انجام چنین کاری (هم خوابگی) را داری، لذا بلافاصله به امردخانه شهر می رود و به جستوی پسری امرد می پردازد و با دادن مقداری پول، شب را با او می گذراند. شمس خود این ماجرا را نقل می کند:
دروازه یی هست که در آن شهر معروف است به خوبرویان. در این گذرم، در این اندیشه، یک خوبروی چشمهای قفچاق، در من آویخت، و مرا به حجره یی درآورد و چند درهم بدیشان دادم، و شب پیش ایشان بودم، به اشارت خدا و لابه گری او.(مقالات شمس تبریزی، ص ۱۰۹ )
(به دلیل قبح ماجرا این نقل را تاکنون در جایی نشر نداده بودم)
بزرگان تصوف اخلاق امردپرستی و شاهد بازی داشتند و در سیره اغلب آنها این رذائل اخلاقی و پلیدی ها را می بینید.
.
ر ک: شاهد بازی در ادبیات فارسی، دکتر سیروس شمیسا
در کتاب مقالات شمس تبریزی ماجرای هم خوابگی شمس تبریزی با پسرک نوجوانی نقل شده است؛ شمس در شهر ارزروم بود که یکی از شاگردانش به قصد نزدیکی با او جلو می آید، پسرک از شمس همخوابگی می خواهد و شمس او را با سیلی از خود می راند و توضیح می دهد که:
"شهوت در من چنان مرده بود که آن عضو خشک شده بود و شهوت تمام بازگشته از آلت، همچنین برچسفیده، تا خواب دیدم که مرا می فرماید: انّ لنفسک علیک حق [نفس تو هم بر تو حقی دارد]، حق او بده."
باری، شمس می گوید که در عالم رویا به من گفته شد تو حق انجام چنین کاری (هم خوابگی) را داری، لذا بلافاصله به امردخانه شهر می رود و به جستوی پسری امرد می پردازد و با دادن مقداری پول، شب را با او می گذراند. شمس خود این ماجرا را نقل می کند:
دروازه یی هست که در آن شهر معروف است به خوبرویان. در این گذرم، در این اندیشه، یک خوبروی چشمهای قفچاق، در من آویخت، و مرا به حجره یی درآورد و چند درهم بدیشان دادم، و شب پیش ایشان بودم، به اشارت خدا و لابه گری او.(مقالات شمس تبریزی، ص ۱۰۹ )
(به دلیل قبح ماجرا این نقل را تاکنون در جایی نشر نداده بودم)
بزرگان تصوف اخلاق امردپرستی و شاهد بازی داشتند و در سیره اغلب آنها این رذائل اخلاقی و پلیدی ها را می بینید.
.
ر ک: شاهد بازی در ادبیات فارسی، دکتر سیروس شمیسا
۷.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.