𝕿𝖍𝖗𝖊𝖊 𝖑𝖔𝖘𝖙 𝖇𝖔𝖔𝖐𝖘 𝕾.𝕸.𝕻 ܢܚـہ ڪࡅ߳ـߊ ܢ̣ـ ܭَܩܢܚ݅ܥ ہ ߊ ܢܚ.ߊ ܩ.ܝ݆ߺܨ
𝕿𝖍𝖗𝖊𝖊 𝖑𝖔𝖘𝖙 𝖇𝖔𝖔𝖐𝖘 𝕾.𝕸.𝕻
ܢܚـہ ڪࡅ߳ـߊܢ̣ـ ܭَܩܢܚ݅ܥہ ߊܢܚ.ߊܩ.ܝ݆ߺܨ
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ _ 1
آیی درد داره نکن خواهش میکنم.
من دستم رو روی دستش گذاشتم : آروم باش چیزی نیست خوب میشه.
*
دینگ دینگ*
از خواب بیدار شدم با پریشانی رفتم ببینم کیه : بله؟
_خانم شما یه بسته دارین.
_ باشه الان میام پایین .
آیفون رو گذاشتم رفتم سمت راهرو در خروجی خونه اونجا یک آینه داره وقتی خودمو توش دیدم پاره شدم آخه با این قیافههههه!!!!
شونه رو برداشتم موهامو شونه کردم و رفتم بیرون
درو باز کردم
: خب خانم این بسته شماست اینجارو امضا کنید
کاغذی بهم داد تا امضا کنم
بسته کوچیکی بود و یادم نمیاد من همچین چیزی رو سفارش داده باشم! به آقای پست نگاه کردم خیلی مظلوم بسته رو آورد پیش من.
من بهش گفتم : ببخشید آیا شما اشتباه نکردید ؟
با تعجب نگاهم کرد : نمیدونم یک لحظه اونو بده
دادم بهش با دقت چکش کرد : همه چیز درسته حتی پرداختتون ، زمان سفارشتان و اسمتون
عجب من یادم نیییییی با مهربونی بسته رو گرفتم
پستچی بهم گفت : خانم چرا اینو پرسیدین؟
من با خونسردی گفتم : یادم نمیومد چیزی سفارش داده باشم ولی الان یادم امد
یک لبخند بهشت تحویل دادم اونم همینطور و رفت
آمدم تو خونه و بسته رو باز کردم
هه یه کتاب عجببببب
یادم نمیااااااد کتاب سفارش داده باشم
رو کتاب دست خط درشتی
نوشته بود :( 𝕾.𝕸.𝕻 ) کنارشم یک کارت بود اون برداشتم و خواندم:
متاسفم ایگرن قرار است برای یک مدتی توی این دنیا باشی *ناشناس*
چی؟ کی این پیام رو داده ؟ مور مورم شد و هی پیش خودم میگفتم نترس چیزی نیست فقط یه پیام بی خودیه .
کتاب رو برداشتم. جلد قدیمی داشت کهنه بود شانسی یک صفحه رو باز کردم
خب خب خب!!! ببین کی اینجاست یک خوک و کلاغ زشت ببنیم کلاغ حال زنت چطوره هممممم. فیلزا عصبی شد : خفه شو!!!
هه یک رمان هزار صفحه ای که از هزار هم بیشتر و عجیب و قريب خب دیگه رمانه ! ورق زدم ادامش را خوندم :
از پشت درختا آمدم بیرون با عصبانیت داد زدم : هی!! همین الان اون کتابو بده به من زود باش. نگاه های شیطانی بهم کرد : به به ببین کی اینجاست !! ایگرن خوشحالم میبینمت.
چی اسم من اینجا چهکار میکنه دهههههههه؟؟؟
کتاب رو بستم با وحشت به کتاب خیره شدم .
باوا حتما داره یک ایگرن دیگه رو میگه!
حس میکنم یکی داره چشمک میزنه اونم از سمت کتاب ، کتابو نگاه کردم داره چشمک میزنه وای خدای من!!! یهو یک پورتال درست کرد و منو کشید تو : نه نه خواهش میکنم نههههه
ߊࡅ࡙ࡍ߭ ܥߊܢܚࡅ߳ߊࡍ߭ ߊܥߊܩܘ ܥߊܝܥ
《 اهنگ تیزر آخر پاندا کونگفو کار 》😂😂
===============================
خب عزیزان این ویدیو که دیدین شخصیت اصلی داستان یعنی [ ایگرن] هستش گفتم با گاچا کلاب درستش کنم که بهتر باشه و بهتر تشخيص بدین.
امید وارم از این فیک خوشتون بیاد یادتو باشه اگر بهم انرژی بدین حتما پارت بعدی رو میزارم لایک و کامنت فراموش نشه بوچ بهتون 😘
ܢܚـہ ڪࡅ߳ـߊܢ̣ـ ܭَܩܢܚ݅ܥہ ߊܢܚ.ߊܩ.ܝ݆ߺܨ
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ _ 1
آیی درد داره نکن خواهش میکنم.
من دستم رو روی دستش گذاشتم : آروم باش چیزی نیست خوب میشه.
*
دینگ دینگ*
از خواب بیدار شدم با پریشانی رفتم ببینم کیه : بله؟
_خانم شما یه بسته دارین.
_ باشه الان میام پایین .
آیفون رو گذاشتم رفتم سمت راهرو در خروجی خونه اونجا یک آینه داره وقتی خودمو توش دیدم پاره شدم آخه با این قیافههههه!!!!
شونه رو برداشتم موهامو شونه کردم و رفتم بیرون
درو باز کردم
: خب خانم این بسته شماست اینجارو امضا کنید
کاغذی بهم داد تا امضا کنم
بسته کوچیکی بود و یادم نمیاد من همچین چیزی رو سفارش داده باشم! به آقای پست نگاه کردم خیلی مظلوم بسته رو آورد پیش من.
من بهش گفتم : ببخشید آیا شما اشتباه نکردید ؟
با تعجب نگاهم کرد : نمیدونم یک لحظه اونو بده
دادم بهش با دقت چکش کرد : همه چیز درسته حتی پرداختتون ، زمان سفارشتان و اسمتون
عجب من یادم نیییییی با مهربونی بسته رو گرفتم
پستچی بهم گفت : خانم چرا اینو پرسیدین؟
من با خونسردی گفتم : یادم نمیومد چیزی سفارش داده باشم ولی الان یادم امد
یک لبخند بهشت تحویل دادم اونم همینطور و رفت
آمدم تو خونه و بسته رو باز کردم
هه یه کتاب عجببببب
یادم نمیااااااد کتاب سفارش داده باشم
رو کتاب دست خط درشتی
نوشته بود :( 𝕾.𝕸.𝕻 ) کنارشم یک کارت بود اون برداشتم و خواندم:
متاسفم ایگرن قرار است برای یک مدتی توی این دنیا باشی *ناشناس*
چی؟ کی این پیام رو داده ؟ مور مورم شد و هی پیش خودم میگفتم نترس چیزی نیست فقط یه پیام بی خودیه .
کتاب رو برداشتم. جلد قدیمی داشت کهنه بود شانسی یک صفحه رو باز کردم
خب خب خب!!! ببین کی اینجاست یک خوک و کلاغ زشت ببنیم کلاغ حال زنت چطوره هممممم. فیلزا عصبی شد : خفه شو!!!
هه یک رمان هزار صفحه ای که از هزار هم بیشتر و عجیب و قريب خب دیگه رمانه ! ورق زدم ادامش را خوندم :
از پشت درختا آمدم بیرون با عصبانیت داد زدم : هی!! همین الان اون کتابو بده به من زود باش. نگاه های شیطانی بهم کرد : به به ببین کی اینجاست !! ایگرن خوشحالم میبینمت.
چی اسم من اینجا چهکار میکنه دهههههههه؟؟؟
کتاب رو بستم با وحشت به کتاب خیره شدم .
باوا حتما داره یک ایگرن دیگه رو میگه!
حس میکنم یکی داره چشمک میزنه اونم از سمت کتاب ، کتابو نگاه کردم داره چشمک میزنه وای خدای من!!! یهو یک پورتال درست کرد و منو کشید تو : نه نه خواهش میکنم نههههه
ߊࡅ࡙ࡍ߭ ܥߊܢܚࡅ߳ߊࡍ߭ ߊܥߊܩܘ ܥߊܝܥ
《 اهنگ تیزر آخر پاندا کونگفو کار 》😂😂
===============================
خب عزیزان این ویدیو که دیدین شخصیت اصلی داستان یعنی [ ایگرن] هستش گفتم با گاچا کلاب درستش کنم که بهتر باشه و بهتر تشخيص بدین.
امید وارم از این فیک خوشتون بیاد یادتو باشه اگر بهم انرژی بدین حتما پارت بعدی رو میزارم لایک و کامنت فراموش نشه بوچ بهتون 😘
۲.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.