ارسالی
#ارسالی
یک شب من و مادرم ودوتا خواهرام توی خونه نشسته بودیم و داشتیم مثل همیشه غذا میخوردیم که حرف از این شد که وقتی توی روستا زندگی میکردیم یه زن بود که تنها زندگی میکرده وطبق معمول خوانواده ما توی خونه با عمو وزن عمو هام توی خونه داشتن حرف میزدنه حرف از اون زن تنها میشه که به گفته پدر مادرم اون با یه جن در ارتباط بوده وباکمک اون جن یجورآی فالگیری میکرده وآینده مردمو بهشون میگفته ومادرم میگفت هرکس که راجب اون جن یا اون زنه حرف بزنه یجورآی میفهمن که داریم درباره اون حرف میزنیم ویه شب منو خواهرم از سر لج با مامانم شروع کردیم به بدوبیراه گفتن راجب اون زن وموجود که مادرم گفته بود وشب راستش خیلی میترسیدم تا اینکه شب شد ومن تنها توی خونه بودم مامان بابام رفته بودن خونه پدربزرگم منم یجورای بین خواب و بیداری بودم احساس میکردم موهامو یه کسی داره میکشه وهرچی سعی میکردم بیدار بشم نمیتونستم تااین که یهو در باز شد ومامان بابام مثل همیشه اومدن ومن سریع رفت پیششون ازشدت وحشت نمیتونستم حرف بزنم وبراشون گفتم چی شده او اونا خندیدن وگفتن خواب دیدی وباور نکردن ولی هنوز بعضی شبا اون حس اون ترس میاد سراغم ولی باهاش کنار اومدم
یک شب من و مادرم ودوتا خواهرام توی خونه نشسته بودیم و داشتیم مثل همیشه غذا میخوردیم که حرف از این شد که وقتی توی روستا زندگی میکردیم یه زن بود که تنها زندگی میکرده وطبق معمول خوانواده ما توی خونه با عمو وزن عمو هام توی خونه داشتن حرف میزدنه حرف از اون زن تنها میشه که به گفته پدر مادرم اون با یه جن در ارتباط بوده وباکمک اون جن یجورآی فالگیری میکرده وآینده مردمو بهشون میگفته ومادرم میگفت هرکس که راجب اون جن یا اون زنه حرف بزنه یجورآی میفهمن که داریم درباره اون حرف میزنیم ویه شب منو خواهرم از سر لج با مامانم شروع کردیم به بدوبیراه گفتن راجب اون زن وموجود که مادرم گفته بود وشب راستش خیلی میترسیدم تا اینکه شب شد ومن تنها توی خونه بودم مامان بابام رفته بودن خونه پدربزرگم منم یجورای بین خواب و بیداری بودم احساس میکردم موهامو یه کسی داره میکشه وهرچی سعی میکردم بیدار بشم نمیتونستم تااین که یهو در باز شد ومامان بابام مثل همیشه اومدن ومن سریع رفت پیششون ازشدت وحشت نمیتونستم حرف بزنم وبراشون گفتم چی شده او اونا خندیدن وگفتن خواب دیدی وباور نکردن ولی هنوز بعضی شبا اون حس اون ترس میاد سراغم ولی باهاش کنار اومدم
۳.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.