چندپارتی ` . mon spoir . . آقا برا فیک رو کنار میزارم .
part ⁴
****
افسانهِ درباره دختری به نام رینا ، * رینا به معنی اقیانوسه * شاهزاده فرانسوی عه که عاشق رنارد ، پرنس ایتالیایی میشه اما سلطنت مانع رسیدنشون بهم میشه .
یک شب رینا خودشو تو اقیانوس غرق میکنه ، و از افتادن اون توی اقیانوس ، گلی در اعماقش ذخیره میشه ، به گفته همون افسانه اون گل نماد عشقه و هرکی واقعا عاشق باشه رینا اون گل رو در خواب بهش هدیه میده .
چقد من خوش شانسم !
به جای زندگی کردن پی دیوونگی گشتم .
من نمیفهمم چرا باید هنوز دوستش داشته باشم ؟ اون یه روانیه .
من دم از احساس میزدم و اون حرف از منطق .
***
< حال >
+ فقط برو سراغ یکی دیگه ! همونطور که از اول یکی دیگه رو میخواستی !
_ هیچکس چشماش به اندازه تو قشنگ نیست ، هیچکس مثل تو نمیتونه انقدر قشنگ لبخند بزنه ، هیچ کسی و هیچ چیزی به اندازه تو برای من دوست داشتنی نیست ، ` تو کاری میکنی که حتی قلبمم لبخند بزنه ` .
دختر پوزخندی زد و لب زد :
+ بازی با کلماتت خیلی خوبه ، همونطور که تو بازی با آدما مهارت داری !
_ کلمات نه !
من با ذره ذره ی قلبم باهات حرف میزنم . و درضمن من هیچوقت بازیت ندادم ، فقط میخواستم ازت محافظت کنم ، اما نتونستم .. * :)
+ واوو ، جئونی ، بگو کجا گیر کردی که دوباره اومدی دنبالم ؟
_ گیر کردم تو دنیایی که فقط خودمو خودتیم ، دنیای تو ذهنم !
+ مطمئنی این حرفات رو برای تمرین که به مینهی بگی نیومدی بم بگی ؟!
مرد خنده عصبی کرد و گفت :
_ اون فقط یه بازیه ، وگرنه که من الان زندان بودم !
+ هوم ؟
_ یعنی پام پیشش گیره ، اگه باش نباشم بنا به دلایلی که خودت میدونی و حالا یسری نفوذ هایی که داره میوفتم زندان .
دختر ' هوففف ' ای نثار حرفای پسر کرد و گفت :
+ خب حالا نابغه ، برای چی اومدی پیشم ؟
_ میخوام باهم باشیم !
+ خداوندا ، اول تو ⁵ سال پیش منو ول کردی رفتی ، دوما تو یه قاتلی ، سوما باید با خانوم خانومات باشی ، چها ...
حرفش با به آغوش کشیده شدنش توسط مرد قطع شد .
+ هییی ، چه غلطی میکنی ؟
_ فقط یه آغوش ، یه بغل کافی بود .
هوففف .
_ خب ... حالا نمیشه فقط برای یه مدت باهم باشیم ؟ نظرت عوض میشه !
+ من هنوز به زنده ..
که اینبار با بوسه حرفشو قطع کرد .
دختر سریع خودشو عقب کشید ، عحیب این بود که مرد مخالفتی نکرد .
_ میشه ... باهم باش ...
که این بار دختر بوسه ای به لبهای مرد زد و ....
< ² ماه بعد >
توی این دو ماه ، شب رو تا صبح تو بغل هم گذروندن ، باهم کیک درست کردن ، فیلمای فانتزی دیدن ، لباساشونو باهم شریک شدن ، برای هم کتاب خوندن ،
زیر بارون باهم دراز کشیدن ، زیر برف باهم خونه برفی ساختن ، باهم غذا درست کردن ، غروب آفتابو تماشا کردن ، ³ صبح باهم فرار کردن ، باهم کنار دریا قلعه ساحلی ساختن ، توی جنگل راه رفتن ، ...
****
لایک ⁴³ کامنت ³⁸
****
افسانهِ درباره دختری به نام رینا ، * رینا به معنی اقیانوسه * شاهزاده فرانسوی عه که عاشق رنارد ، پرنس ایتالیایی میشه اما سلطنت مانع رسیدنشون بهم میشه .
یک شب رینا خودشو تو اقیانوس غرق میکنه ، و از افتادن اون توی اقیانوس ، گلی در اعماقش ذخیره میشه ، به گفته همون افسانه اون گل نماد عشقه و هرکی واقعا عاشق باشه رینا اون گل رو در خواب بهش هدیه میده .
چقد من خوش شانسم !
به جای زندگی کردن پی دیوونگی گشتم .
من نمیفهمم چرا باید هنوز دوستش داشته باشم ؟ اون یه روانیه .
من دم از احساس میزدم و اون حرف از منطق .
***
< حال >
+ فقط برو سراغ یکی دیگه ! همونطور که از اول یکی دیگه رو میخواستی !
_ هیچکس چشماش به اندازه تو قشنگ نیست ، هیچکس مثل تو نمیتونه انقدر قشنگ لبخند بزنه ، هیچ کسی و هیچ چیزی به اندازه تو برای من دوست داشتنی نیست ، ` تو کاری میکنی که حتی قلبمم لبخند بزنه ` .
دختر پوزخندی زد و لب زد :
+ بازی با کلماتت خیلی خوبه ، همونطور که تو بازی با آدما مهارت داری !
_ کلمات نه !
من با ذره ذره ی قلبم باهات حرف میزنم . و درضمن من هیچوقت بازیت ندادم ، فقط میخواستم ازت محافظت کنم ، اما نتونستم .. * :)
+ واوو ، جئونی ، بگو کجا گیر کردی که دوباره اومدی دنبالم ؟
_ گیر کردم تو دنیایی که فقط خودمو خودتیم ، دنیای تو ذهنم !
+ مطمئنی این حرفات رو برای تمرین که به مینهی بگی نیومدی بم بگی ؟!
مرد خنده عصبی کرد و گفت :
_ اون فقط یه بازیه ، وگرنه که من الان زندان بودم !
+ هوم ؟
_ یعنی پام پیشش گیره ، اگه باش نباشم بنا به دلایلی که خودت میدونی و حالا یسری نفوذ هایی که داره میوفتم زندان .
دختر ' هوففف ' ای نثار حرفای پسر کرد و گفت :
+ خب حالا نابغه ، برای چی اومدی پیشم ؟
_ میخوام باهم باشیم !
+ خداوندا ، اول تو ⁵ سال پیش منو ول کردی رفتی ، دوما تو یه قاتلی ، سوما باید با خانوم خانومات باشی ، چها ...
حرفش با به آغوش کشیده شدنش توسط مرد قطع شد .
+ هییی ، چه غلطی میکنی ؟
_ فقط یه آغوش ، یه بغل کافی بود .
هوففف .
_ خب ... حالا نمیشه فقط برای یه مدت باهم باشیم ؟ نظرت عوض میشه !
+ من هنوز به زنده ..
که اینبار با بوسه حرفشو قطع کرد .
دختر سریع خودشو عقب کشید ، عحیب این بود که مرد مخالفتی نکرد .
_ میشه ... باهم باش ...
که این بار دختر بوسه ای به لبهای مرد زد و ....
< ² ماه بعد >
توی این دو ماه ، شب رو تا صبح تو بغل هم گذروندن ، باهم کیک درست کردن ، فیلمای فانتزی دیدن ، لباساشونو باهم شریک شدن ، برای هم کتاب خوندن ،
زیر بارون باهم دراز کشیدن ، زیر برف باهم خونه برفی ساختن ، باهم غذا درست کردن ، غروب آفتابو تماشا کردن ، ³ صبح باهم فرار کردن ، باهم کنار دریا قلعه ساحلی ساختن ، توی جنگل راه رفتن ، ...
****
لایک ⁴³ کامنت ³⁸
۱۹.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.