Hyunlix/Oneshot
یووووو~
بالاخره ۱۰۰تایی شدیم..
بریم که به قولم عمل کنمممممم
پریجینابیت من!^
کاپل : هیونلیکس
شنبه، ۲۰ مارچ، ۲۰۱۸
"Happy birthday to ya, happy birthday to ya,..."
...
"18, 17, 16, 15,... , 3, 2, 1, whooooh"
*kiss
"تولدت مبارک هیونجینی. هیجده سالگیت مبارک"
*لبخند
"مرسیییی، دوست دارممم"
*همچنان از دور منتظر زمانی بود که بالاخره مامان هیونجین بهش قضیه رو توضیح بده. خب... بالاخره باید تا ابد پیشش میموند. این پسر... این پسر... همونیه که قراره تا ابد پیش هیونجین باشه...
"هی! هیونجین!"
"عمو؟ شمایین؟ خیلی وقته ندیدمتون... بله؟ کاری داشتین؟"
"خب... هیون... عموت باید یه چیزی رو بهت بگه... چون من نمیتونم.."
"بله؟ منو دارین میترسونین... چیشده؟"
"خب... اون پسر رو اونجا میبینی"
اشاره دست عموشو دنبال کرد و با یه پسر زیبا چشم تو چشم شد.
"عامم.. اون کیه؟ چه خوشگله..."
"خب ببین... توی خانواده ما... ما خودمون نمیتونیم کسی که میخوایم باهاش ازدواج کنیم... یا حتی به طورمعمولی یه رابطه کوتاه مدت داشته باشیم... ما از زمانی که به دنیا میایم یه نیمهانسان-نیمهجن با ما متولد میشه، از زمان تولد مقدرشده که توی بازه زمانی هیجده تا نوزده سالگی شما باهم ازدواج کنین... و خب... اونی که اونجاس... همون جنه... سولمیت تو... و باعث میشه یکی از بهترین زندگی هارو تجربه کنی..."
*اون جن به آرامی به سمت هیونجین اومد؛ با قدم های مردد نزدیکش شد و سرشو پایین انداخت.
"سلام جناب هوانگ... من هان جیسونگم... " (هه... فک نمیکردین هان باشه نه؟ یوحاحاحا...)
*هیونجین پشماش ریخته بود... پشم که چه عرض کنم خودش ریخته بودپشمام مونده بود... البته ازونجایی که بچه پشم نداره پس پراش مونده بود... بچه مرغه...(pov : وقتی enfp ای و نمیتونی توی یه داستان کرم نریزی...)
"عاممم... پشمام... ولی اوکی... هرچند که میدونی... ولی هوانگ هیونجین هستم..."
بعد با جیسونگ دست داد... (دارن قرارداد میبندن انگار...)
چند ماه گذشت... رابطه بین هان و هیونجین خیلی خوب بود... (وایسا وایسا! صفحه رو نبند داستان همون جور که گفتم هیونلیکسه هنو مونده به اون بخش برسیم...)
هیونجین و هان باهم گردش میرفتن، بازی میکردن(گیم منظورمه-_-)، خرید میکردن، سرقرار میرفتن، (کاپلا دیگه چیکار میکنن؟ -وی از سینگلی مرد...)
حتی یه چند بار در مرض کیس بودن... یکیشو ببینیم :
حاحا شوخی کردم برین گم شید فک کردین میذارم؟؟؟ هه... نه ناموصن بریم ببینیم...
هیونجین و هان درحال کرم ریختن سر دوست هیونجین یعنی یجی بودن... و داشتن اونو همش با ریوجین شیپ میکردن سناریو های سم و اسید میساختن (کار منو دوست صمیمیم در مواجهه با بقیه دوستامون)
که ریوجین حرصش گرفتن پاشنهی بلند کفششو کوبید روی پای هیونجین، هیونجین پشمام ریخت عین چی دردش گرفت پا بلند کرد تعادلش ازدست داد و داشت میوفتاد روی هان که... کههههههه.... کیس شد... نه دارم گ/وه میخورم...
که من یهو پریدم وسط داستانو چون زور نداشتم هیونجینو بگیرم نیوفته از ریوجینم کمک گرفتم... (توجه کنید زمانو موتوقف کردوم -گودرت نویسنده) و هیونجینو نگه داشتیم و بلندش کردیم و دیگه کیس نشد...
-گودرتتتتتتت
خو دیگه چقد زیاد شد... اینو میکنم دو یا سه پارتی... منتظر باش و همینطور فالو کن که وقتی گذاشتم بتونی بیای بقیشو بخونییییی...❤️
-گلب❤️
لایک کن اکلیلم
#hyunlix #hyunjin #Felix #straykidz #straykids #yungbook #hwang #Lee #kpop #bts #blackpink #oneshot #fake #fiction #fic #twice #itzy #monstax #zb1 #han #jisung #leeknow #minho #bangchan #changbin #Christopher #in #I.n #seungmin #jeongin #taekook #vkook #kookv #yoonmin #jikook #kookmin #namjin #sope #exo #chanbak #chanyoul #bakhyun #Chen #dokyung #dokyungsoo #Kai #bigbang #Lisa #jennie #jisoo #rose #chaeryung #yeji #ryujin #Lia #Yuna #هیونلیکس #شیپ #فیک #وانشات #فیکشن #استریکیدز #فلیکس #هیونجین #بنگچان #چانگبین #آی ان #سونگمین #جونگین #هان #جیسونگ #لینو #مینهو #تهکوک #کوکوی #ویکوک #یونمین #سپ #نامجین #جین #نامجون #تهیونگ #وی #کیم #جونگکوک #کوک #جئون #جیمین #شوگا #یونگی #جیهوپ #چانبک #کایسو
بالاخره ۱۰۰تایی شدیم..
بریم که به قولم عمل کنمممممم
پریجینابیت من!^
کاپل : هیونلیکس
شنبه، ۲۰ مارچ، ۲۰۱۸
"Happy birthday to ya, happy birthday to ya,..."
...
"18, 17, 16, 15,... , 3, 2, 1, whooooh"
*kiss
"تولدت مبارک هیونجینی. هیجده سالگیت مبارک"
*لبخند
"مرسیییی، دوست دارممم"
*همچنان از دور منتظر زمانی بود که بالاخره مامان هیونجین بهش قضیه رو توضیح بده. خب... بالاخره باید تا ابد پیشش میموند. این پسر... این پسر... همونیه که قراره تا ابد پیش هیونجین باشه...
"هی! هیونجین!"
"عمو؟ شمایین؟ خیلی وقته ندیدمتون... بله؟ کاری داشتین؟"
"خب... هیون... عموت باید یه چیزی رو بهت بگه... چون من نمیتونم.."
"بله؟ منو دارین میترسونین... چیشده؟"
"خب... اون پسر رو اونجا میبینی"
اشاره دست عموشو دنبال کرد و با یه پسر زیبا چشم تو چشم شد.
"عامم.. اون کیه؟ چه خوشگله..."
"خب ببین... توی خانواده ما... ما خودمون نمیتونیم کسی که میخوایم باهاش ازدواج کنیم... یا حتی به طورمعمولی یه رابطه کوتاه مدت داشته باشیم... ما از زمانی که به دنیا میایم یه نیمهانسان-نیمهجن با ما متولد میشه، از زمان تولد مقدرشده که توی بازه زمانی هیجده تا نوزده سالگی شما باهم ازدواج کنین... و خب... اونی که اونجاس... همون جنه... سولمیت تو... و باعث میشه یکی از بهترین زندگی هارو تجربه کنی..."
*اون جن به آرامی به سمت هیونجین اومد؛ با قدم های مردد نزدیکش شد و سرشو پایین انداخت.
"سلام جناب هوانگ... من هان جیسونگم... " (هه... فک نمیکردین هان باشه نه؟ یوحاحاحا...)
*هیونجین پشماش ریخته بود... پشم که چه عرض کنم خودش ریخته بودپشمام مونده بود... البته ازونجایی که بچه پشم نداره پس پراش مونده بود... بچه مرغه...(pov : وقتی enfp ای و نمیتونی توی یه داستان کرم نریزی...)
"عاممم... پشمام... ولی اوکی... هرچند که میدونی... ولی هوانگ هیونجین هستم..."
بعد با جیسونگ دست داد... (دارن قرارداد میبندن انگار...)
چند ماه گذشت... رابطه بین هان و هیونجین خیلی خوب بود... (وایسا وایسا! صفحه رو نبند داستان همون جور که گفتم هیونلیکسه هنو مونده به اون بخش برسیم...)
هیونجین و هان باهم گردش میرفتن، بازی میکردن(گیم منظورمه-_-)، خرید میکردن، سرقرار میرفتن، (کاپلا دیگه چیکار میکنن؟ -وی از سینگلی مرد...)
حتی یه چند بار در مرض کیس بودن... یکیشو ببینیم :
حاحا شوخی کردم برین گم شید فک کردین میذارم؟؟؟ هه... نه ناموصن بریم ببینیم...
هیونجین و هان درحال کرم ریختن سر دوست هیونجین یعنی یجی بودن... و داشتن اونو همش با ریوجین شیپ میکردن سناریو های سم و اسید میساختن (کار منو دوست صمیمیم در مواجهه با بقیه دوستامون)
که ریوجین حرصش گرفتن پاشنهی بلند کفششو کوبید روی پای هیونجین، هیونجین پشمام ریخت عین چی دردش گرفت پا بلند کرد تعادلش ازدست داد و داشت میوفتاد روی هان که... کههههههه.... کیس شد... نه دارم گ/وه میخورم...
که من یهو پریدم وسط داستانو چون زور نداشتم هیونجینو بگیرم نیوفته از ریوجینم کمک گرفتم... (توجه کنید زمانو موتوقف کردوم -گودرت نویسنده) و هیونجینو نگه داشتیم و بلندش کردیم و دیگه کیس نشد...
-گودرتتتتتتت
خو دیگه چقد زیاد شد... اینو میکنم دو یا سه پارتی... منتظر باش و همینطور فالو کن که وقتی گذاشتم بتونی بیای بقیشو بخونییییی...❤️
-گلب❤️
لایک کن اکلیلم
#hyunlix #hyunjin #Felix #straykidz #straykids #yungbook #hwang #Lee #kpop #bts #blackpink #oneshot #fake #fiction #fic #twice #itzy #monstax #zb1 #han #jisung #leeknow #minho #bangchan #changbin #Christopher #in #I.n #seungmin #jeongin #taekook #vkook #kookv #yoonmin #jikook #kookmin #namjin #sope #exo #chanbak #chanyoul #bakhyun #Chen #dokyung #dokyungsoo #Kai #bigbang #Lisa #jennie #jisoo #rose #chaeryung #yeji #ryujin #Lia #Yuna #هیونلیکس #شیپ #فیک #وانشات #فیکشن #استریکیدز #فلیکس #هیونجین #بنگچان #چانگبین #آی ان #سونگمین #جونگین #هان #جیسونگ #لینو #مینهو #تهکوک #کوکوی #ویکوک #یونمین #سپ #نامجین #جین #نامجون #تهیونگ #وی #کیم #جونگکوک #کوک #جئون #جیمین #شوگا #یونگی #جیهوپ #چانبک #کایسو
۶.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.