مرسی بابت حمایتااا
part6
ویو ویولت
جونگ کوک سرم و گرفت خواست ببوسه که یهو صدای تقنگ اومد و هیچی نفهمیدم
چشام و باز کردم و دیدم رو تختم خواستم بلند شم که یهو خدمتکار
گفت:خانم بالاخره بیدار شدید.
_مگه چیشده تو عروسی چه اتفاقی افتاد؟
خدمتکار:ارباب جونگ کوک براتون توضیح میدن تنها چیزی که میتونم بگم این که شما روز عروسیتیر خوردید.
_کجام؟(با ترس)
خدمتکار:شکمتون ولی نگران نباشید.
خدمتکار رفت بیرون
خواستم بلند شم که دیدم نمیتونم خیلی درد داشتم که یهو جونگ کوک اومد تو و
گفت:بالاخره بیدار شدی،حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
_(خواستم بگم که درد دارم،نه ولش کن)نه درد ندارم، اون روز چه اتفاقی افتاد؟امروز چند شنبس؟
کوک:امروز چهارشنبس
_ولی عروسی ماکه شنبه بود!انقد خوابیدم
جونگ کوک:آره(با یکم لبخند)
_بگو بهم اون روز چیشد.
جونگ کوک:ببین ولی باید روحیت و حفظ کنی باشه؟
_مگه چیشده؟باشه(با استرس)
کوک:اون روز سرزمین نپتون حمله کرد و خواست تورو بکشه
_پادشاهش با پدرم دشمن بود...
کوک:آره،ولی اون روز آدمای زیادی جونشون و از دست دادن ،از جمله پدر و مادرت(آروم گفت)
_چی(داد)امکان ندارهعه
ویو کوک
ویولت حالش بد شد داشت مثل دیوونه ها رفتار میکرد داد میزد و من میزد(ویولت گوه میخوره تورو میزنه😂)
خدمتکارا رو صدا زدم و اومدن گرفتنش دکترشم بهش آرام بخش زد و خوابید...
واقعا دلم براش میسوزه.
رفتم پایین و نشستم سر میز ناهار مامانم گفت:حال ویولت چطوره؟
_خوب نیست داشت مثل دیوونه ها رفتار میکرد بهش آرام بخش زدن
مامانم ی نفس عمیق کشید
داشتیم ناهار میخوردیم که صدای....
مرسی بابت حمایتا🙃
شرط
۱۰ لایک🪐
ویو ویولت
جونگ کوک سرم و گرفت خواست ببوسه که یهو صدای تقنگ اومد و هیچی نفهمیدم
چشام و باز کردم و دیدم رو تختم خواستم بلند شم که یهو خدمتکار
گفت:خانم بالاخره بیدار شدید.
_مگه چیشده تو عروسی چه اتفاقی افتاد؟
خدمتکار:ارباب جونگ کوک براتون توضیح میدن تنها چیزی که میتونم بگم این که شما روز عروسیتیر خوردید.
_کجام؟(با ترس)
خدمتکار:شکمتون ولی نگران نباشید.
خدمتکار رفت بیرون
خواستم بلند شم که دیدم نمیتونم خیلی درد داشتم که یهو جونگ کوک اومد تو و
گفت:بالاخره بیدار شدی،حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه؟
_(خواستم بگم که درد دارم،نه ولش کن)نه درد ندارم، اون روز چه اتفاقی افتاد؟امروز چند شنبس؟
کوک:امروز چهارشنبس
_ولی عروسی ماکه شنبه بود!انقد خوابیدم
جونگ کوک:آره(با یکم لبخند)
_بگو بهم اون روز چیشد.
جونگ کوک:ببین ولی باید روحیت و حفظ کنی باشه؟
_مگه چیشده؟باشه(با استرس)
کوک:اون روز سرزمین نپتون حمله کرد و خواست تورو بکشه
_پادشاهش با پدرم دشمن بود...
کوک:آره،ولی اون روز آدمای زیادی جونشون و از دست دادن ،از جمله پدر و مادرت(آروم گفت)
_چی(داد)امکان ندارهعه
ویو کوک
ویولت حالش بد شد داشت مثل دیوونه ها رفتار میکرد داد میزد و من میزد(ویولت گوه میخوره تورو میزنه😂)
خدمتکارا رو صدا زدم و اومدن گرفتنش دکترشم بهش آرام بخش زد و خوابید...
واقعا دلم براش میسوزه.
رفتم پایین و نشستم سر میز ناهار مامانم گفت:حال ویولت چطوره؟
_خوب نیست داشت مثل دیوونه ها رفتار میکرد بهش آرام بخش زدن
مامانم ی نفس عمیق کشید
داشتیم ناهار میخوردیم که صدای....
مرسی بابت حمایتا🙃
شرط
۱۰ لایک🪐
۵.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.