دور شدن از تو مصیبت بود. مصیبت فکر، قلب و تنم. اما منِ مس
دور شدن از تو مصیبت بود. مصیبت فکر، قلب و تنم. اما منِ مسکین هر چه داشتم و نداشتم را جمع کردم تا خرج کنم که دور شوم. از تو! از خودم. رخت سیاه عزا بر تن زدم، بیرق مصیبت علم کردم، صورت چنگ انداختم و سیل اشک تدارک دیدم. خودم خواستم... حلوای بودنت را خودم پختم. گلابی که قبرِ خاطراتت گاهی به خود میبیند تا طهارت یابد ساخته دست خودم بود. خودم خواستم به جای کاست های هایده و مهستی ، کاستِ الرحمن باشد که مردم را به سمت خانه ی من فرا بخواند. خودم خواستم نباشی، بروی، گم شوی! تو هم خسته بودی. بریده بودی. قامت خم کرده بودی. فرصت غنیمت شمردی و از کف ندادی : ) هم تو به مراد دلت رسیدی، هم من ... جای گله ای هم نیست که نیست.. فقط تو رفتی و مراد دل در آغوش کشیدی من ماندم و دستم به جایی بند نیست که نیست.
اینقدر از تو برای همه گفته بودم که وقتی منو میدیدن میپرسیدن چه خبر از فلانی؟ حتی الان وقتی دارم با هزار بدبختی گلومو از بغض خاطراتت پاک میکنم وقتی میپرسن راستی چرا دیگه از فلانی نمیگی!؟ چرا ؟ چرا؟ چرا؟ تو رو یادم میارن. بغضمو یادم میارن. نبودنتو یادم میارن. نباید براشون میگفتم ، نباید اجازه میدادم دستی دستی نبودنت رو به رخم بکشن. خودم کردم. خودم با خودم بد کردم.
توجه نکنید، فقط نوشته شدن که نوشته شده باشن.
کلمات خفهام کردن.
بعد از من بنویسید: خفه شده با طنابی نامرئی ساخته شده از جنس کلمه.
یاردآ-
#بادبافشون
تاریخ هم نمیخواد.
اینقدر از تو برای همه گفته بودم که وقتی منو میدیدن میپرسیدن چه خبر از فلانی؟ حتی الان وقتی دارم با هزار بدبختی گلومو از بغض خاطراتت پاک میکنم وقتی میپرسن راستی چرا دیگه از فلانی نمیگی!؟ چرا ؟ چرا؟ چرا؟ تو رو یادم میارن. بغضمو یادم میارن. نبودنتو یادم میارن. نباید براشون میگفتم ، نباید اجازه میدادم دستی دستی نبودنت رو به رخم بکشن. خودم کردم. خودم با خودم بد کردم.
توجه نکنید، فقط نوشته شدن که نوشته شده باشن.
کلمات خفهام کردن.
بعد از من بنویسید: خفه شده با طنابی نامرئی ساخته شده از جنس کلمه.
یاردآ-
#بادبافشون
تاریخ هم نمیخواد.
۲۸.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱