سناریو فیک درخواستی از الستور و ا.ت

شخصیت ها :الستور ا.ت چارلی


ات: چند روزیه که به هزبین هتل اومدم ولی فهمیدم عاشق شدم عاشق کسی شدم که نباید عاشقش میشدم، من عاشق الستور شدم.
نمیدونم چجوری ولی وقتی میبینمش قلبم به تپش میفته نمیدونم چرا ولی میره رو مخم و به همه حرفاش علاقه مندم دلم میخواد ساعت ها پیشش باشم و به حرفاش گوش بدم
لعنتی بد جوری عاشقشم 💕
ولی چارلی عاشق اونه نمیتونم دل دوستم رو بشکنم
یک ساعت بعد
ات : داشتم میرفتم اتاقم که یهو الستور جلومو گرفت
الستور: کجا میری خوشگله
ات:دارم میرم اتاقم
الستور:داری ازم فرار میکنی
پند نویس :ات جان شما غلت میکنی 😂
ات : نه بابا فقط یکم خستم
الستور : چرا امروز ازت کار کشیدن بگو تا برم حسابشونو برسم
ات :نه نه آروم باش چرا تند میری، راستی میگم تازگیا با چارلی بد رفتار نمیکنی بنظرت
الستور: نه چطور
ات : آخه یکمی ناراحته
الستور: من با هرکی هر طور لایقشه رفتار میکنم مثلا با پرنسسا (منظورش ات) مثل پرنسسا رفتار میکنم چون یکیش الان جلومه (چشمک)
ات: أهههه برو کنار
ات:تو دلم گفتم کاش خودمو عقب نمی‌کشیدم و میزاشتم بهم نزدیک شه ولی دیگه دیره
الستور : دیدی داری ازم فرار میکنی
ات: چرت و پرت نگو چرا باید ازت فرار کنم
الستور : من حتی دلیلشم میدونم پرنسس


خب بچه ها اگه این سناریو 500 تا ویو بخوره پارت بعدی رو حتما میزارم ♥️♥️♥️