همراه با موزیک🦋
#همراه با موزیک🦋
قسمت پایانی
دوماه از این اتفاق گذشت و تواین دوماه دختره مریض شد چن باری پیش روانشناس رفت از بس شبا نخوابیده بود زیر چشماش کبود بود همش کابوس های وحشتناک میدید حتی چن باری دلش برا پسره تنگ میشد.. یبار وقتی تو خونه تنها شد رفت بالکن تا هوا بخوره صدای گریش همه جا پیچید اما یهو نفسش بالا نیومد خونوادش وقتی رفتن خونه دختره رو دیدن که رو زمین افتاده بود و......
بعد مدتی دیگ همه چی برا دختره عادی شد تصمیم گرفت زندگی جدیدی رو شروع بکنه همه چی داشت خوب پیش میرفت شب و روز تلاش میکرد تا برا خودش یه آینده ی خوبی رو رقم بزنه....):
دوهفته بعد یکی از دوستای پسره زنگ زد به دختره گفت که رفیقم دیشب مست کرده بود و با ماشین تصادف کرده و فلج شده چشماشو الان باز کرده.....
میخواد برا آخرین بارم که شده صداتو بشنوه اگه میشه بیا پیشش ....: دختره شوکه شده بود اما نرفت پیش پسره گفت گوشیو بده بهش تا حرف بزنه
گوشیو داد به پسره
پسره حرف زد:الوو سلام عزیز دلم چطوری؟میدونم میشنوی خواهش میکنم حرف بزن .....
دختره گفت سلام میشنوم حرفاتو بگو پسره گف من جواب کارایی که باهات کردمو پس دادم.. اتفاقا خیلی خوب شد چون از عذاب وجدان شبا نمیتونستم بخوابم فقط ازت میخوام حلالم کنی......:
دختره گف من خیلی وقته حلالت کردم نمیخواستم یه همچین اتفاقی برات بیوفته امیدوارم زودتر درست بشی و به زندگیت ادامه بدی.... اگه کاری نداری قطع کنم::...... پسره گفت نه فقط فقط خیلی دوست دارم از ته دلم میگم اینو.....
خوبه ایشالا زود تر درست بشی که باز اون رز های قرمز از پژمردگی دربیان...
پسره:ههه ارع درست میشه مگ نه؟
دختره:اگه بخوای میشه شبت بخیر .....
امیدوارم از این رمان لذت برده باشین ممنون از کسایی که وقت گذاشتن و خوندن🙏🦋💞
قسمت پایانی
دوماه از این اتفاق گذشت و تواین دوماه دختره مریض شد چن باری پیش روانشناس رفت از بس شبا نخوابیده بود زیر چشماش کبود بود همش کابوس های وحشتناک میدید حتی چن باری دلش برا پسره تنگ میشد.. یبار وقتی تو خونه تنها شد رفت بالکن تا هوا بخوره صدای گریش همه جا پیچید اما یهو نفسش بالا نیومد خونوادش وقتی رفتن خونه دختره رو دیدن که رو زمین افتاده بود و......
بعد مدتی دیگ همه چی برا دختره عادی شد تصمیم گرفت زندگی جدیدی رو شروع بکنه همه چی داشت خوب پیش میرفت شب و روز تلاش میکرد تا برا خودش یه آینده ی خوبی رو رقم بزنه....):
دوهفته بعد یکی از دوستای پسره زنگ زد به دختره گفت که رفیقم دیشب مست کرده بود و با ماشین تصادف کرده و فلج شده چشماشو الان باز کرده.....
میخواد برا آخرین بارم که شده صداتو بشنوه اگه میشه بیا پیشش ....: دختره شوکه شده بود اما نرفت پیش پسره گفت گوشیو بده بهش تا حرف بزنه
گوشیو داد به پسره
پسره حرف زد:الوو سلام عزیز دلم چطوری؟میدونم میشنوی خواهش میکنم حرف بزن .....
دختره گفت سلام میشنوم حرفاتو بگو پسره گف من جواب کارایی که باهات کردمو پس دادم.. اتفاقا خیلی خوب شد چون از عذاب وجدان شبا نمیتونستم بخوابم فقط ازت میخوام حلالم کنی......:
دختره گف من خیلی وقته حلالت کردم نمیخواستم یه همچین اتفاقی برات بیوفته امیدوارم زودتر درست بشی و به زندگیت ادامه بدی.... اگه کاری نداری قطع کنم::...... پسره گفت نه فقط فقط خیلی دوست دارم از ته دلم میگم اینو.....
خوبه ایشالا زود تر درست بشی که باز اون رز های قرمز از پژمردگی دربیان...
پسره:ههه ارع درست میشه مگ نه؟
دختره:اگه بخوای میشه شبت بخیر .....
امیدوارم از این رمان لذت برده باشین ممنون از کسایی که وقت گذاشتن و خوندن🙏🦋💞
۱۲.۶k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.