من واقعا از وضعیتم خبر ندارم، هم دلم می خواد تا فردا صبح
من واقعا از وضعیتم خبر ندارم، هم دلم می خواد تا فردا صبح بی وقفه گریه کنم، از یه طرفم انقدر خستم که حوصله ی گریه کردنم ندارم، نه حرفی نه چیزی، منتظرم اما نمیدونم منتظر چی، نمی دونم به جز تحمل کردن چه کاری ازم بر میاد، هم به کمک نیاز دارم، هم می دونم می تونم خودم تنهایی از پس همه چی بر بیام، لعنت بهش من حتی نمی دونم اسم این وضعیت چیه ..
اگه میدونی بگو ؟؟!
اگه میدونی بگو ؟؟!
۷.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.