ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت ۹۲
پررویی خندیدم و چیزی نگفتم لادن و کاوه برگشتن کامران بلند شدو گفت
-پاشین بازی کنیم
همه موافقتشون اعلام کردن قرار بود وسطی بازی کنیم من و کامران و لادن تویه گروه،کاوه و کیانا و منصورم تو یه گروه کیوانم کرده بودیم نخودی ما وسط بودیم بازی اوج هیجانش بود که با صدای گریه آرش من از بازی اومدم بیرون بغلش کردم و اروم اروم راه میرفتم وقتی ساکت نشد یادم افتاد که الان چند ساعته من به این بچه شیر ندادم نشستم رو زیر اندازو شالمو طوری تنظیم کردم که چیزی معلوم نباشه و به آرش شیر دادم و بازی بچه هارو نگاه میکردم با خستگی نشستن وهنوزم داشتن باهمدیگه جروبحث میکردن کامران گوشه شالمو داد کمی داد بالا و به ارش که چشاش باز بود نگاه کرد
-قربونت بره بابایی نگاه چه جوری داره شیر میخوره
با صدای پسری که از پشت سرم اومد سریع کامران و زدم کنارو شالم و درست کردم
-ای جونم عجب چیزی
کامران از عکس العمل من برگشت به پشت نگاه کرد
-جونم کاری داری اقا اینجا واستادی؟
-زمین خداست دلم میخواد هرجا واستم شما مشکلی داری
کامران اومد بلند شه کا دستشو گرفتم و گفتم
=کامران جون آرش بیخیال
کامران نشست سرجاش و رو به پسره گفت
-برو اینجا وانستا وگرنه من میدونم با تو
پسره برو بابایی گفت و با دوستاش دور شد کاوه
-کامران دنبال دردسری ها
کامران شونه ای بالا انداخت و چیزی نگفت آرش و از خودم جدا کردو شالمم مرتب فردا صبح با لادن رفتیم بازار اونم دوتایی بعد کلی گشتن به اصرار لادن من یه لباس مجلسی صورتی رنگ دکلته برداشتم با کیف و کفش ستش لادنم لباس نشکی برداشت که به نظرم تو تنش خیلی شیک وا میستاد لباس بهار لباس لادن بعد اتمام خریدا برگشتیم خونه حسابی از پا در اومده بودیم اقایون خونه نبودن رفته بودن همه باهم شرکت کیانا بعد دیدن لباسا کلی اطشون تعرف کرد و گفت خوشگله به زور کیانا رفتم پروش کردم روز ۵ شنبه رسیده بود قرار بود با کاوه بریم ارایشگاه ازون طرفم کامران بیاد دنبالمون از آرایشگر خواستم موهام و شنیون کنه اونم خیلی شیک موهام واسم دراورد و یک ارایش ملایم صورتیم واسم کرد تو اینه که خودم نگاه کردم خیلی خوشم اومد خیلی ناز شده بودم اون دو نفرم حسابی ترکونده بودن و حسابی شوهر کش شده بودن ساعت ۷ و ۳۰ اقایون اومدن دنبالمون لباسامون و تو همون ارایشگاه پوشیده بودیم و اماده رفتیم بیرون مردا تو ماشین نشسته بودن اتمال خراب شدن لباسا بسیار زیاد بود واسه همین کاوه و منصور و کامران و جلو نشوندیم کامرانم یک کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید و کروات مشکی پوشیده بود موهاشم فشن زده بود بالا حسابی بهار کش شده بود
پارت ۹۲
پررویی خندیدم و چیزی نگفتم لادن و کاوه برگشتن کامران بلند شدو گفت
-پاشین بازی کنیم
همه موافقتشون اعلام کردن قرار بود وسطی بازی کنیم من و کامران و لادن تویه گروه،کاوه و کیانا و منصورم تو یه گروه کیوانم کرده بودیم نخودی ما وسط بودیم بازی اوج هیجانش بود که با صدای گریه آرش من از بازی اومدم بیرون بغلش کردم و اروم اروم راه میرفتم وقتی ساکت نشد یادم افتاد که الان چند ساعته من به این بچه شیر ندادم نشستم رو زیر اندازو شالمو طوری تنظیم کردم که چیزی معلوم نباشه و به آرش شیر دادم و بازی بچه هارو نگاه میکردم با خستگی نشستن وهنوزم داشتن باهمدیگه جروبحث میکردن کامران گوشه شالمو داد کمی داد بالا و به ارش که چشاش باز بود نگاه کرد
-قربونت بره بابایی نگاه چه جوری داره شیر میخوره
با صدای پسری که از پشت سرم اومد سریع کامران و زدم کنارو شالم و درست کردم
-ای جونم عجب چیزی
کامران از عکس العمل من برگشت به پشت نگاه کرد
-جونم کاری داری اقا اینجا واستادی؟
-زمین خداست دلم میخواد هرجا واستم شما مشکلی داری
کامران اومد بلند شه کا دستشو گرفتم و گفتم
=کامران جون آرش بیخیال
کامران نشست سرجاش و رو به پسره گفت
-برو اینجا وانستا وگرنه من میدونم با تو
پسره برو بابایی گفت و با دوستاش دور شد کاوه
-کامران دنبال دردسری ها
کامران شونه ای بالا انداخت و چیزی نگفت آرش و از خودم جدا کردو شالمم مرتب فردا صبح با لادن رفتیم بازار اونم دوتایی بعد کلی گشتن به اصرار لادن من یه لباس مجلسی صورتی رنگ دکلته برداشتم با کیف و کفش ستش لادنم لباس نشکی برداشت که به نظرم تو تنش خیلی شیک وا میستاد لباس بهار لباس لادن بعد اتمام خریدا برگشتیم خونه حسابی از پا در اومده بودیم اقایون خونه نبودن رفته بودن همه باهم شرکت کیانا بعد دیدن لباسا کلی اطشون تعرف کرد و گفت خوشگله به زور کیانا رفتم پروش کردم روز ۵ شنبه رسیده بود قرار بود با کاوه بریم ارایشگاه ازون طرفم کامران بیاد دنبالمون از آرایشگر خواستم موهام و شنیون کنه اونم خیلی شیک موهام واسم دراورد و یک ارایش ملایم صورتیم واسم کرد تو اینه که خودم نگاه کردم خیلی خوشم اومد خیلی ناز شده بودم اون دو نفرم حسابی ترکونده بودن و حسابی شوهر کش شده بودن ساعت ۷ و ۳۰ اقایون اومدن دنبالمون لباسامون و تو همون ارایشگاه پوشیده بودیم و اماده رفتیم بیرون مردا تو ماشین نشسته بودن اتمال خراب شدن لباسا بسیار زیاد بود واسه همین کاوه و منصور و کامران و جلو نشوندیم کامرانم یک کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید و کروات مشکی پوشیده بود موهاشم فشن زده بود بالا حسابی بهار کش شده بود
۸.۲k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.