our song part : 13
دختر که قهقهه اش میان صدای نسبتا بلند موزیک بی کلام گم شده بود موهای پسر را بهم ریخت
تهیونگ : ياااا من کلی رو اینکه موهامو.....
نشستن لبای شیرین آلیس روی لب هاش نفسش توی سینه حبس شد هنوز هم به بی پروایی و شیطنت گاه و بیگاه دختر عادت نکرده بود و تهیونگ عاشق این بی پروایی عشقش بود با لذت لب های آلیس را به بازی گرفت و انگشت های کشیدشو پشت
کمر دختر بالا و پایین برد آلیس پاهایش را دور کمر تهیونگ پیچید و خودش را به او فشار داد
با کم آوردن نفس از هم جدا شدند و صدای بوسه آخرشون ، تو گوششون پیچید
تهیونگ : یه دیقه دیگه سال عوض میشه....آرزو کن
دختر عین گربه ی ملوس درون آغوش تهیونگ خزید و سرش را روی شانه اش گذاشت
آلیس : آرزو میکنم این بغل و بوسه ها برای همیشه مال من باشن
تهیونگ : آرزوی تورو آرزو میکنم...
┈─┈──┈𔘓┈──┈─┈
بعد از اینکه شام رو کنار هم با خنده و حرف های عاشقانه گذرانده بودن
آلیس وارد اتاق شده بود و مشغول تعویض لباس هایش بود که.....تهیونگ بی هوا وارد اتاق شد
دختر تنها لباس زیر نازکی تنش بود
تهیونگ با چشم های گشاد پشتش را به دختر کرد
و الیس با یاد آوری اولین دیدارشان کنار چشمه لبخندی روی لبهایش نشست
اونروز هم تهیونگ دقیقا همین واکنش را داده بود
تهیونگ : اهم....ببخشید باید در میزد...
با چسبیدن تن آلیس از پشت به تنش...چشمانش را محکم روی هم گذاشت
بازوهای ظریفش دور کمرش پیچید و نفس های داغش بین دو کتفش نشست
آلیس : وقتش نیست که بجای اون بوم ها.... منو رنگی کنی؟نمیشه امشب من بوم سفیدت باشم؟
تهیونگ : آلیس... من.... اذیتت میکنم... دلم نمیخواد که فکر کنی تورو بخاطر این کار...
آلیس : هیسس... این خواسته ی خودمه....
تهیونگ : مط...مطمئنی؟
آلیس : هی نقاش...فقط بیا و کادو کریسمستو بگیر
لبخند مستطیلی ای روی لب های تهیونگ نشست و به طرف دختر برگشت
در حالی که قدم به قدم آلیس رو به طرف تخت هدایت میکرد انگشت شصتش رو از روی عادت گوشه لبش کشید
تهیونگ : اوه...موفق شدی مادمازل ...ولی منتظر عواقبشم باش آلیس نیشخندی زد
آلیس : فقط نشون بده چیکارا میتونی بکنی موسیو
دختر نشست و به تاج تخت تکیه داد تهیونگ به آرامی از پاهایش گرفت و پایین کشید روی دختر خیمه زد و با شیفتگی به چشمانش زل زد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
تهیونگ : ياااا من کلی رو اینکه موهامو.....
نشستن لبای شیرین آلیس روی لب هاش نفسش توی سینه حبس شد هنوز هم به بی پروایی و شیطنت گاه و بیگاه دختر عادت نکرده بود و تهیونگ عاشق این بی پروایی عشقش بود با لذت لب های آلیس را به بازی گرفت و انگشت های کشیدشو پشت
کمر دختر بالا و پایین برد آلیس پاهایش را دور کمر تهیونگ پیچید و خودش را به او فشار داد
با کم آوردن نفس از هم جدا شدند و صدای بوسه آخرشون ، تو گوششون پیچید
تهیونگ : یه دیقه دیگه سال عوض میشه....آرزو کن
دختر عین گربه ی ملوس درون آغوش تهیونگ خزید و سرش را روی شانه اش گذاشت
آلیس : آرزو میکنم این بغل و بوسه ها برای همیشه مال من باشن
تهیونگ : آرزوی تورو آرزو میکنم...
┈─┈──┈𔘓┈──┈─┈
بعد از اینکه شام رو کنار هم با خنده و حرف های عاشقانه گذرانده بودن
آلیس وارد اتاق شده بود و مشغول تعویض لباس هایش بود که.....تهیونگ بی هوا وارد اتاق شد
دختر تنها لباس زیر نازکی تنش بود
تهیونگ با چشم های گشاد پشتش را به دختر کرد
و الیس با یاد آوری اولین دیدارشان کنار چشمه لبخندی روی لبهایش نشست
اونروز هم تهیونگ دقیقا همین واکنش را داده بود
تهیونگ : اهم....ببخشید باید در میزد...
با چسبیدن تن آلیس از پشت به تنش...چشمانش را محکم روی هم گذاشت
بازوهای ظریفش دور کمرش پیچید و نفس های داغش بین دو کتفش نشست
آلیس : وقتش نیست که بجای اون بوم ها.... منو رنگی کنی؟نمیشه امشب من بوم سفیدت باشم؟
تهیونگ : آلیس... من.... اذیتت میکنم... دلم نمیخواد که فکر کنی تورو بخاطر این کار...
آلیس : هیسس... این خواسته ی خودمه....
تهیونگ : مط...مطمئنی؟
آلیس : هی نقاش...فقط بیا و کادو کریسمستو بگیر
لبخند مستطیلی ای روی لب های تهیونگ نشست و به طرف دختر برگشت
در حالی که قدم به قدم آلیس رو به طرف تخت هدایت میکرد انگشت شصتش رو از روی عادت گوشه لبش کشید
تهیونگ : اوه...موفق شدی مادمازل ...ولی منتظر عواقبشم باش آلیس نیشخندی زد
آلیس : فقط نشون بده چیکارا میتونی بکنی موسیو
دختر نشست و به تاج تخت تکیه داد تهیونگ به آرامی از پاهایش گرفت و پایین کشید روی دختر خیمه زد و با شیفتگی به چشمانش زل زد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۷۲۲
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.