٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت63-
(داشتم حرکت میکردم که یه نفر با ماسک اومد جلوی راهم سبز شد)
×:سلام خوشگل
من:بفرما؟!:/
×:من همونم که بهت پیام داده بود
من:{باپوزخند}اوه پس تویی؟!
چرا ماسک زدی اون وقت؟!:|
×:چون سرما خوردم و این هوا برام سرده
من:خیلیخب؛ بریم
(میریم و یه جا میشینیم)
من:از الان بگم بیکار نیستم که اومدم اینجا
فقط گفتم دلت میشکنه
پس زود باش کار دارم
×:یعنی میخوای بگی دوست نداری غذایی چیزی مهمون من بشی؟!
من:دقیقا، زود باش
×:باشه باشه خب میخواستم مطلب خیلی مهمی بهت بگم
من:اینو خودمم میدونم
×:رابطهت با سئویون چطور پیش میره؟!
من:منظورتو نمیفهمم:/
×:باهاش رابطه نداری؟!
خوبه؛ اصلا نبایدم باهاش باشی..
من:هنوزم منظورتو..
×:صبرکن...
بهت میگم!
اول ازت میخوام زنگ بزنی و بهش بگی از اینجا بره
من:چی؟! مگه اینجاست؟!
×:میخوام مطمئن بشم
من:باشه:|
(گوشیمو برمیدارم و به سرعت بهش پیام میدم که ”نقش بازی کن“ و بهش زنگ میزنم)
×:بزارش روی بلندگو
من:باشه:||(همون کارو انجام میدم
اونم گوشیو برمیداره)
+:سلام
-:سلام، بله؟!
+:کجایی؟!
-:کجا میخوای باشم؟!:|
تو راه خونهم دیگه
(یه نگاه معنادار به کسی که روبهروم نشسته میندازم)
+:اوه اوکی موفق باشی
-:فقط همین کارم داشتی؟!
+:اره احتمالا
-:پس خدافظ(و قطع میکنه)
من:الان راضی شدی؟!:/
×:هوم؟
من:پس حرفتو بگو کار دارم
×:من تا چند ماه پیش بهترین دوست سئویون بودم...
×:سلام خوشگل
من:بفرما؟!:/
×:من همونم که بهت پیام داده بود
من:{باپوزخند}اوه پس تویی؟!
چرا ماسک زدی اون وقت؟!:|
×:چون سرما خوردم و این هوا برام سرده
من:خیلیخب؛ بریم
(میریم و یه جا میشینیم)
من:از الان بگم بیکار نیستم که اومدم اینجا
فقط گفتم دلت میشکنه
پس زود باش کار دارم
×:یعنی میخوای بگی دوست نداری غذایی چیزی مهمون من بشی؟!
من:دقیقا، زود باش
×:باشه باشه خب میخواستم مطلب خیلی مهمی بهت بگم
من:اینو خودمم میدونم
×:رابطهت با سئویون چطور پیش میره؟!
من:منظورتو نمیفهمم:/
×:باهاش رابطه نداری؟!
خوبه؛ اصلا نبایدم باهاش باشی..
من:هنوزم منظورتو..
×:صبرکن...
بهت میگم!
اول ازت میخوام زنگ بزنی و بهش بگی از اینجا بره
من:چی؟! مگه اینجاست؟!
×:میخوام مطمئن بشم
من:باشه:|
(گوشیمو برمیدارم و به سرعت بهش پیام میدم که ”نقش بازی کن“ و بهش زنگ میزنم)
×:بزارش روی بلندگو
من:باشه:||(همون کارو انجام میدم
اونم گوشیو برمیداره)
+:سلام
-:سلام، بله؟!
+:کجایی؟!
-:کجا میخوای باشم؟!:|
تو راه خونهم دیگه
(یه نگاه معنادار به کسی که روبهروم نشسته میندازم)
+:اوه اوکی موفق باشی
-:فقط همین کارم داشتی؟!
+:اره احتمالا
-:پس خدافظ(و قطع میکنه)
من:الان راضی شدی؟!:/
×:هوم؟
من:پس حرفتو بگو کار دارم
×:من تا چند ماه پیش بهترین دوست سئویون بودم...
۱.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.