فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:53
.............................................................
کره شمالی عمارت/
جیسو: اون گوشی رو بده من به کوک بزنگم..
دایون: بیا..
جیسو میخواست شماره کوک رو بگیره که صدای باز شدن در اومد سریع از جاش بلند شد و سمت در رفت اومدن داخل جیسو سریع رفت رزی رو بغل کرد
جیسو: حالت خوبه ؟!
رزی: خوبم اونی ممنون..
جیسو: چی شده بود؟!
رزی: میشه بعدا درموردش بحرفیم؟!
کوک: نه! همین الان میگی پدر بچه کیه؟!
کوک می رفت سمت کاناپه و این حرف رو زد و نشست و رزی میتونست نگاه های سنگین اون جمع رو رو خودش حس کنه..
جنی و تهیونگ هم که میدونستن احتمالش هست اما بازم شکه شدن ...
جیسو: بچه؟! رزی تو..
رزی: ببخشید اونی
جیسو دستی رو که دور رزی حلقه کرده بود رو شل شد و کم کم عقب رفت دایون رفت و دست جیسو رو گرفت و کمکش کرد رو کاناپه بشینه..
کوک: خب خانم رزان منتظریم.. بگو ببینم چخبره! ..تو کی وقت کردی بری هرزگی کنی؟!
رزی: کوک!
تهیونگ: جونگ کوک آروم باش بزار خودش حرف بزنه!
رزی: بچه از.. خب.. من..
جیمین: از من بود!
جیمین این حرف رو زد و باعث شد تعجبشون دوبرابر شه.. جیمین نمیخواست بخاطر کاری که هردوشون انجام داده بودن فقط رزی اذیت بشه.. اون تصمیم گرفت کنار رزی باشه شاید اینجوری کمی از نفرت رزی کم کنه..
جیسو: کی این اتفاق افتاد ؟!
لیسا که میخواست از رزی و جیمین حمایت کنه شروع به حرف زدن کرد..
لیسا: شبی که به کره شمالی اومدیم.. فک کنم یادتونه رفته بودیم بار؟! هردوشون مست بودن و همو نمیشناختن.. و این اتفاق افتاد..
بنظر من نباید بخاطر این از اونا متنفر بشیم یا بهشون زور بگیم! اتفاقیه که افتاده بزاردید ازشون حمایت کنیم.. رزی هم آسیب دیده.
دایون: قوانین چی لیسا؟! میدونی اگر بفهمن از گروه بیرونشون میکنن؟!
لیسا: جین هیونگ.. کانگ هی هیونگ.. لطفاً به هیچکس درمورد این قضیه نگید! اونا خیلی تلاش کردن که به این مقام برسن! اونا بهترینن
لطفاً!
جین: خب.. من از اولشم قرار نبود بگم!
لیسا با این حرف جین لبخندی زد..
لیسا: پس دیگه خوشحال باشید!
بقیه هم خوشحال بودن بجز کوک .. که یهو.....
شرط
لایک ۳۵
کامنت ۳۰
دوستون دارم 🫂✨
پارت:53
.............................................................
کره شمالی عمارت/
جیسو: اون گوشی رو بده من به کوک بزنگم..
دایون: بیا..
جیسو میخواست شماره کوک رو بگیره که صدای باز شدن در اومد سریع از جاش بلند شد و سمت در رفت اومدن داخل جیسو سریع رفت رزی رو بغل کرد
جیسو: حالت خوبه ؟!
رزی: خوبم اونی ممنون..
جیسو: چی شده بود؟!
رزی: میشه بعدا درموردش بحرفیم؟!
کوک: نه! همین الان میگی پدر بچه کیه؟!
کوک می رفت سمت کاناپه و این حرف رو زد و نشست و رزی میتونست نگاه های سنگین اون جمع رو رو خودش حس کنه..
جنی و تهیونگ هم که میدونستن احتمالش هست اما بازم شکه شدن ...
جیسو: بچه؟! رزی تو..
رزی: ببخشید اونی
جیسو دستی رو که دور رزی حلقه کرده بود رو شل شد و کم کم عقب رفت دایون رفت و دست جیسو رو گرفت و کمکش کرد رو کاناپه بشینه..
کوک: خب خانم رزان منتظریم.. بگو ببینم چخبره! ..تو کی وقت کردی بری هرزگی کنی؟!
رزی: کوک!
تهیونگ: جونگ کوک آروم باش بزار خودش حرف بزنه!
رزی: بچه از.. خب.. من..
جیمین: از من بود!
جیمین این حرف رو زد و باعث شد تعجبشون دوبرابر شه.. جیمین نمیخواست بخاطر کاری که هردوشون انجام داده بودن فقط رزی اذیت بشه.. اون تصمیم گرفت کنار رزی باشه شاید اینجوری کمی از نفرت رزی کم کنه..
جیسو: کی این اتفاق افتاد ؟!
لیسا که میخواست از رزی و جیمین حمایت کنه شروع به حرف زدن کرد..
لیسا: شبی که به کره شمالی اومدیم.. فک کنم یادتونه رفته بودیم بار؟! هردوشون مست بودن و همو نمیشناختن.. و این اتفاق افتاد..
بنظر من نباید بخاطر این از اونا متنفر بشیم یا بهشون زور بگیم! اتفاقیه که افتاده بزاردید ازشون حمایت کنیم.. رزی هم آسیب دیده.
دایون: قوانین چی لیسا؟! میدونی اگر بفهمن از گروه بیرونشون میکنن؟!
لیسا: جین هیونگ.. کانگ هی هیونگ.. لطفاً به هیچکس درمورد این قضیه نگید! اونا خیلی تلاش کردن که به این مقام برسن! اونا بهترینن
لطفاً!
جین: خب.. من از اولشم قرار نبود بگم!
لیسا با این حرف جین لبخندی زد..
لیسا: پس دیگه خوشحال باشید!
بقیه هم خوشحال بودن بجز کوک .. که یهو.....
شرط
لایک ۳۵
کامنت ۳۰
دوستون دارم 🫂✨
۸.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.