(...best gambling...)
p1
این دفعه با یه مرد سه برابر سن خودم قمار کردم،و مثل همیشه من بردم؛خوشحال برگشتم خونه و اون مرد که اسمش «پی دی نیم»بود گفت پولم رو فردا میریزه به حساب بانکیم
(ویو فردا صبح ات)
پاشدم و دیدم ساعت ۱۱ صبحه،گوشیم رو چک کردم و دیدم که نوتیف پیام بانک نیومده
یکمی شک کردم،رفتم از بانک استعلام گرفتم اون هام گفتن چیزی به حساب بانکیم نیومده....وات؟نکنه نمیخواد بریزه...وای گیرم الان باید اجاره بدم
هی دختر فکر کننننننن چی به ذهنت میاد؟
....
ا.ت اهاااا اون مردک تو یه کمپانی کار میکرد (بلند)
متوجه نگاه همه شدم تازه فهمیدم تو بانک داد زدم اروم عذرخواهی کردم...کارت یارو تو جیبم بود برش داشتم و آدرسو خوندم خب...نزدیکه خودم میرم
نیم ساعت بعد...
رفتم شرکت پی دی نیم و با یکم پرسش فهمیدم کجا دفترشه و بدون اجازه و وقت رفتم توی دفترش
منشی:خانم نمیتونید برید ایشون..
ا.ت رفت داخل
ا.ت:هوی پول منو بده
پی دی نیم:شما؟
وا یعنی چی شما منو تو عرض یه روز یادش رفته؟
ا.ت:دیروز با من شرط بستی و من بردم،گفتی امروز ساعت ۸ صبح پولم رو میزنی به حساب بانکیم، ولی نیومده
پی دی نیم:ام....خب
ا.ت:خب چی؟ توی قمار بد قولی نداریم
پی دی نیم:خب راستش،من اون پول رو برای اعضای گروه کمپانیم خرج کردم
ا.ت:اوه،از کی تا حالا قوانین قمار عوض شدن که من نمیدونم؟ببین توی قمار باید پول رو همون لحظه بدی،برو خداتم شکر کن که من بهت تا امروز فرصت دادم
پی دی نیم:خب کاریه که شده چیکارش کنم الانم پول ندارم
ا.ت:عه؟! اگه به گیریه منم پول اجارمو باید بدم به هر حال به من ربطی نداره یا امروز پول منو میدی یا...
پی دی نیم:یا چی؟
ا.ت:یا بهت نشون میدم...
از دفتر رفتم بیرون و جلوی اون منشی ایستادم و یکم چرب زبونی کردم
ا.ت: سلام عزیزم ببخشید اعصابم خورد بود میخواستم پیدینیم رو ببینم اخه عمومی و فکر کردم اجازه نمیخواد(لبخند)
منشی: سلام به شما یه نفس بگیرید اشکال نداره...
ا.ت: اوه ببخشید خیلی حرف زدم...عوم فقط میخواستم این گروهی که عموم درست کرده رو ببینم اگه میشه شمارشونو بدید
منشی: اما شمارشون خصوصیه
ا.ت: میدونم میدونم ولی من اجازه سازنده رو دارم دیکه عموم...
منشی: خیلیم خب.....بیا این مشخصات اولیه
ا.ت" اوه ممنون ...دیگه من برم بای
بدون توجه به اون منشی کارت رو گرفتم و رفتم...هه عمو...هوف ولش بابا مردیم از گرسنگی باید برم یه رستوران عالی تا بکشم یه نقشه متعالی(خنده)
(ویو عصر ا.ت)
زنگ زدم به لیدر گروه که اسمش نامجون بود
ا.ت:سلام اقای کیم!
نامجون:سلام بفرمایید
ا.ت:اقای کیم شما به مهمونی من دعوت شدین! همراه گروهتون میتونید بیاید
نامجون:ولی با ما هماهنگی نشده
ا.ت:...
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
این دفعه با یه مرد سه برابر سن خودم قمار کردم،و مثل همیشه من بردم؛خوشحال برگشتم خونه و اون مرد که اسمش «پی دی نیم»بود گفت پولم رو فردا میریزه به حساب بانکیم
(ویو فردا صبح ات)
پاشدم و دیدم ساعت ۱۱ صبحه،گوشیم رو چک کردم و دیدم که نوتیف پیام بانک نیومده
یکمی شک کردم،رفتم از بانک استعلام گرفتم اون هام گفتن چیزی به حساب بانکیم نیومده....وات؟نکنه نمیخواد بریزه...وای گیرم الان باید اجاره بدم
هی دختر فکر کننننننن چی به ذهنت میاد؟
....
ا.ت اهاااا اون مردک تو یه کمپانی کار میکرد (بلند)
متوجه نگاه همه شدم تازه فهمیدم تو بانک داد زدم اروم عذرخواهی کردم...کارت یارو تو جیبم بود برش داشتم و آدرسو خوندم خب...نزدیکه خودم میرم
نیم ساعت بعد...
رفتم شرکت پی دی نیم و با یکم پرسش فهمیدم کجا دفترشه و بدون اجازه و وقت رفتم توی دفترش
منشی:خانم نمیتونید برید ایشون..
ا.ت رفت داخل
ا.ت:هوی پول منو بده
پی دی نیم:شما؟
وا یعنی چی شما منو تو عرض یه روز یادش رفته؟
ا.ت:دیروز با من شرط بستی و من بردم،گفتی امروز ساعت ۸ صبح پولم رو میزنی به حساب بانکیم، ولی نیومده
پی دی نیم:ام....خب
ا.ت:خب چی؟ توی قمار بد قولی نداریم
پی دی نیم:خب راستش،من اون پول رو برای اعضای گروه کمپانیم خرج کردم
ا.ت:اوه،از کی تا حالا قوانین قمار عوض شدن که من نمیدونم؟ببین توی قمار باید پول رو همون لحظه بدی،برو خداتم شکر کن که من بهت تا امروز فرصت دادم
پی دی نیم:خب کاریه که شده چیکارش کنم الانم پول ندارم
ا.ت:عه؟! اگه به گیریه منم پول اجارمو باید بدم به هر حال به من ربطی نداره یا امروز پول منو میدی یا...
پی دی نیم:یا چی؟
ا.ت:یا بهت نشون میدم...
از دفتر رفتم بیرون و جلوی اون منشی ایستادم و یکم چرب زبونی کردم
ا.ت: سلام عزیزم ببخشید اعصابم خورد بود میخواستم پیدینیم رو ببینم اخه عمومی و فکر کردم اجازه نمیخواد(لبخند)
منشی: سلام به شما یه نفس بگیرید اشکال نداره...
ا.ت: اوه ببخشید خیلی حرف زدم...عوم فقط میخواستم این گروهی که عموم درست کرده رو ببینم اگه میشه شمارشونو بدید
منشی: اما شمارشون خصوصیه
ا.ت: میدونم میدونم ولی من اجازه سازنده رو دارم دیکه عموم...
منشی: خیلیم خب.....بیا این مشخصات اولیه
ا.ت" اوه ممنون ...دیگه من برم بای
بدون توجه به اون منشی کارت رو گرفتم و رفتم...هه عمو...هوف ولش بابا مردیم از گرسنگی باید برم یه رستوران عالی تا بکشم یه نقشه متعالی(خنده)
(ویو عصر ا.ت)
زنگ زدم به لیدر گروه که اسمش نامجون بود
ا.ت:سلام اقای کیم!
نامجون:سلام بفرمایید
ا.ت:اقای کیم شما به مهمونی من دعوت شدین! همراه گروهتون میتونید بیاید
نامجون:ولی با ما هماهنگی نشده
ا.ت:...
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
۴.۸k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.