پسران هدفمند🥹💜
فصل دوم پارت دهم.
خوب با این ویدیوی دعوای جانگ کوک و جیمین این پارتو تصور کنید خیلی جالبه🥹🤣
از زبان جانگ کوک:
خوب نقشه ی جیمین این بود ما بریم کره و خودمون تسلیم کنیم چاره یی دیگه یی نداشتیم و رفتیم کره افراد ساجا ما رو پیش اعضا بردن چند دقیقه بعدم تهیونگ و جینم خودشون تسلیم کردن...
وقتی شب شد من روبه جیمین گفتم:من برای یک چیزی خیلی متاسفم جیمین..
جیمین با تعجب نگاهم کرد و گفت:چه چیزی..
بهش گفتم:یادته روز بارانی ...
جیمین:خوب؟
جانگ کوک:سر کار تو اتاق ما دعوا کردیم..
جیمین با شنیدن این حرفم روی مبل پهن شد و خندید..
نامجون گفت:ماجرا چیه؟
جیمین خندشو خورد :یکروز بارونی من و جانگ کوک دعوا کردیم من بهش گفتم دیگ بهم زنگ نزن من میرم..ولی چند دقیقه بعدش جانگ کوک بهم زنگ زد و گفت:هیونگ متاسفم..
منم عصبانی بهش گفتم من نگفتم بهم زنگ نزنی..
به اینجا رسید ذوق اعضا رفت هوا...
بعد جیمین گفت:جانگ کوک بهم گفت هیونگ بیا دنبالم گفتم کجایی؟گفت:نمیدونم...مثل فیلمهای درام شده..
جین و نامجون گفتن:آقای ...آقای( با بازی جیمین و جانگ کوک)
اعضا باز خندیدن..
تهیونگ پرسید:مال کی بود؟
جیمین ادامه داد:مال۵ ماه پیش بود
بعد جیمین گفت:به جیمین رسیدم و اینجوری بغلش گرفتم..
منم خجالت کشیدم..
جیمین با تعجب پرسید:برای چی متاسف بودی؟
جانگ کوک:برای اون قضیه
اعضا داد زدن:برای اون قضیه متاسف بوده...
همه خندیدن...
اون شب با جوکهای گذشتمون خندیدیم و خوابیدیم نمیدونستم فردا چی در انتظارمونه آیا ما میتونیم هیترامون و ساجا رو شکست بدیم؟آیا باز میتونیم با قدرت برگردیم؟کمپانی بنگتن ما رو بیرون کرده و چسبیده به گروه های دیگ... ولی ما قوی هستیم تسلیم نمیشیم..
نظر بدین🥺🙏
این پارتو دوست دارین؟🤔
اگ دوست دارین تو کامنتها قلب بنفش بدین💜💜تمام تلاشمو کردم داستان رو مثل ویدیو بنویسم امیدوارم لذت برده باشین از پارتهای امروز💜
خوب با این ویدیوی دعوای جانگ کوک و جیمین این پارتو تصور کنید خیلی جالبه🥹🤣
از زبان جانگ کوک:
خوب نقشه ی جیمین این بود ما بریم کره و خودمون تسلیم کنیم چاره یی دیگه یی نداشتیم و رفتیم کره افراد ساجا ما رو پیش اعضا بردن چند دقیقه بعدم تهیونگ و جینم خودشون تسلیم کردن...
وقتی شب شد من روبه جیمین گفتم:من برای یک چیزی خیلی متاسفم جیمین..
جیمین با تعجب نگاهم کرد و گفت:چه چیزی..
بهش گفتم:یادته روز بارانی ...
جیمین:خوب؟
جانگ کوک:سر کار تو اتاق ما دعوا کردیم..
جیمین با شنیدن این حرفم روی مبل پهن شد و خندید..
نامجون گفت:ماجرا چیه؟
جیمین خندشو خورد :یکروز بارونی من و جانگ کوک دعوا کردیم من بهش گفتم دیگ بهم زنگ نزن من میرم..ولی چند دقیقه بعدش جانگ کوک بهم زنگ زد و گفت:هیونگ متاسفم..
منم عصبانی بهش گفتم من نگفتم بهم زنگ نزنی..
به اینجا رسید ذوق اعضا رفت هوا...
بعد جیمین گفت:جانگ کوک بهم گفت هیونگ بیا دنبالم گفتم کجایی؟گفت:نمیدونم...مثل فیلمهای درام شده..
جین و نامجون گفتن:آقای ...آقای( با بازی جیمین و جانگ کوک)
اعضا باز خندیدن..
تهیونگ پرسید:مال کی بود؟
جیمین ادامه داد:مال۵ ماه پیش بود
بعد جیمین گفت:به جیمین رسیدم و اینجوری بغلش گرفتم..
منم خجالت کشیدم..
جیمین با تعجب پرسید:برای چی متاسف بودی؟
جانگ کوک:برای اون قضیه
اعضا داد زدن:برای اون قضیه متاسف بوده...
همه خندیدن...
اون شب با جوکهای گذشتمون خندیدیم و خوابیدیم نمیدونستم فردا چی در انتظارمونه آیا ما میتونیم هیترامون و ساجا رو شکست بدیم؟آیا باز میتونیم با قدرت برگردیم؟کمپانی بنگتن ما رو بیرون کرده و چسبیده به گروه های دیگ... ولی ما قوی هستیم تسلیم نمیشیم..
نظر بدین🥺🙏
این پارتو دوست دارین؟🤔
اگ دوست دارین تو کامنتها قلب بنفش بدین💜💜تمام تلاشمو کردم داستان رو مثل ویدیو بنویسم امیدوارم لذت برده باشین از پارتهای امروز💜
۸.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.