پارت ۱۳ ماه من
ویو ات
رسیدیم به یه عمارت ولی اینجا همون عمارت قبلیه نبود
ات: بابا اینجا کجاست
پ/ا اینجا عمارت اصلیمونه دخترم اون یکی عمارت برای کاره
ات: اهان اک
ویو ات
همین که از ماشین پیاده شدم کوک جلوم سبز شد
ات: ببخشید شما اینجا چکار میکنین
کوک: رسمی حرف نزن و برای اینکه باهام بریم تو الان دوستیم دیگه
ات: باشه
ویو ات
رفتیم تو رو مبل نشستیم من رفتم قهوه درست کردمو آوردم در حال قهوه خوردن بودم که
د.پ دخترم دوست داری عروس من شی
ات: چ..چی
کوک: (نیش خند)
صدای در تق تق
پ/ا این موقع شب کیه (رفت درو باز کرد)
م.ا سلام ات هستش اومدیم ببینمش
پ/ا آره آره بفرمایید تو
پ.ا مرسی
ویو ات
اع مامان بابام اینجا چکار میکنن ایش این تهیونگ هم با عشقش اومده اوفف
ات: سلام مامانی سلام بابای
پ.ا و م.ا : سلام دخترم
ات: سلام عمو سلام زنمو
تهیونگ هانا: سلام عزیزم
م.ا: مهمون دارین
ات: نه دوست بابامه
م.ا: اون پسره کیه داماد ایندمه
ات: مامانن
ویو تهیونگ
نمیدونم چرا الان که پیش هانام ولی نمیخوام ات هم ازدواج کنه وقتی زن دادش گفت اون پسره دامادمه یجوری شدم
د.پ: سلام
همه: سلام
جونگ کوک : سلام
م.ا: سلام پسرم ماشالا چه خوشگلی
کوک: مرسی
ات: مامان خوبه پسره دوست اون یکی بابامه پسره دوست این بابام بود چی میشد
م.ا: هیش
پ/ا بفرمایید بشنید
نشستن
م.ا: پسرم اسمت چیه چند سالته مجردی؟
ات: مامان(اروم)
کوک: (خنده ) اسم جونگ کوکه ۲۹ سالمه آره مجردم
ویو ات
هعی زیر چشمی به تهیونگ نگاه میکردم چجوری با هانا میخندید یعنی به این زودی منو فراموش کرد به قطر اشک از چشمام افتاد ولی زود پاک کردم کسی متوجه نشد چجوری به هانا با دستش شیرینی میداد
کوک: ات میشه یه لحظه بیای کارت دارم
ات: باشه
ویو ات
رفتیم تو حیاط
کوک: چرا ناراحتی
ات: برات مهمه مگه
کوک: آره خیلی مهمه
ات: ماجرا رو گفت
کوک: اون همونه
ات: آره
ویو ات
یک دفعه کوک منو چسبوند به دیوار پشت سرم دستاشو گذاشت رو دیوار من کلن اسیر دستاش بودم الان قلب داشت میومد تو دهنم
کوک: هنوزم دوستش داری
ات: خ..خب آره
کوک: پس قلب من چی میشه(ناراحتی)
ات: چ..چی
رسیدیم به یه عمارت ولی اینجا همون عمارت قبلیه نبود
ات: بابا اینجا کجاست
پ/ا اینجا عمارت اصلیمونه دخترم اون یکی عمارت برای کاره
ات: اهان اک
ویو ات
همین که از ماشین پیاده شدم کوک جلوم سبز شد
ات: ببخشید شما اینجا چکار میکنین
کوک: رسمی حرف نزن و برای اینکه باهام بریم تو الان دوستیم دیگه
ات: باشه
ویو ات
رفتیم تو رو مبل نشستیم من رفتم قهوه درست کردمو آوردم در حال قهوه خوردن بودم که
د.پ دخترم دوست داری عروس من شی
ات: چ..چی
کوک: (نیش خند)
صدای در تق تق
پ/ا این موقع شب کیه (رفت درو باز کرد)
م.ا سلام ات هستش اومدیم ببینمش
پ/ا آره آره بفرمایید تو
پ.ا مرسی
ویو ات
اع مامان بابام اینجا چکار میکنن ایش این تهیونگ هم با عشقش اومده اوفف
ات: سلام مامانی سلام بابای
پ.ا و م.ا : سلام دخترم
ات: سلام عمو سلام زنمو
تهیونگ هانا: سلام عزیزم
م.ا: مهمون دارین
ات: نه دوست بابامه
م.ا: اون پسره کیه داماد ایندمه
ات: مامانن
ویو تهیونگ
نمیدونم چرا الان که پیش هانام ولی نمیخوام ات هم ازدواج کنه وقتی زن دادش گفت اون پسره دامادمه یجوری شدم
د.پ: سلام
همه: سلام
جونگ کوک : سلام
م.ا: سلام پسرم ماشالا چه خوشگلی
کوک: مرسی
ات: مامان خوبه پسره دوست اون یکی بابامه پسره دوست این بابام بود چی میشد
م.ا: هیش
پ/ا بفرمایید بشنید
نشستن
م.ا: پسرم اسمت چیه چند سالته مجردی؟
ات: مامان(اروم)
کوک: (خنده ) اسم جونگ کوکه ۲۹ سالمه آره مجردم
ویو ات
هعی زیر چشمی به تهیونگ نگاه میکردم چجوری با هانا میخندید یعنی به این زودی منو فراموش کرد به قطر اشک از چشمام افتاد ولی زود پاک کردم کسی متوجه نشد چجوری به هانا با دستش شیرینی میداد
کوک: ات میشه یه لحظه بیای کارت دارم
ات: باشه
ویو ات
رفتیم تو حیاط
کوک: چرا ناراحتی
ات: برات مهمه مگه
کوک: آره خیلی مهمه
ات: ماجرا رو گفت
کوک: اون همونه
ات: آره
ویو ات
یک دفعه کوک منو چسبوند به دیوار پشت سرم دستاشو گذاشت رو دیوار من کلن اسیر دستاش بودم الان قلب داشت میومد تو دهنم
کوک: هنوزم دوستش داری
ات: خ..خب آره
کوک: پس قلب من چی میشه(ناراحتی)
ات: چ..چی
۲۸.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.