𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐨𝐫 𝐥𝐮𝐬𝐭?
𝐋𝐨𝐯𝐞 𝐨𝐫 𝐥𝐮𝐬𝐭?
ویو کوک:
وقتی دیدم یه پسر خونه لیا هست عصبانی شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه تا خونه لیا ۱۰۰بار زنگ زد باورم نمیشه لیا دوست پسر داره
.
.
.
.
ویو لیا:
وقتی کوک اومد خوشحال شدم ولی انگار ناراحت و عصبی هست اومدم یه چی بگم رفت منم گفت فردا تو مدرسه میبینمش
پرش به فردا صبح:
ویو لیا: صبح پاشدم رفتم سمت WC (همون دستشویی خودمون 🗿😂) رفتم صبحونه خوردیم و رفتم مدرسه وقتی رسیدم دنبال کوک گشتم ولی نبود رفتم پشت مدرسه رو ببینم دیدم کوک داره یه دخترو می بوسه منم سری رفتم همین جور داشتم گریه میکردم و میرفتم سمت خونه
.
.
.
.
ویو کوک:
صبح شده بود و منم بیدار شدم و رفتم WC و صبحونه خوردم و رفتم سمت مدرسه هنوز لیا نیومده بود منم رفت داخل کلاس داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم چند تا پسر پشت مدرسه مزاحم یه دختر شدن منم رفتم پشت مدرسه و با اون پسرا درگیر شدم
کوک:شما دارین چه غلطی میکنین؟
پسر¹:به توچه تو مثلاً کی باشی؟
کوک:دوست پسرش
پسر²:گندش بزنن سری باشین برین
کوک:هی خانم شما خوبین؟
دختره:آره
کوک:خوبه من دیگه میرم
دختره: یه لحظه وایسا
کوک:اومدم یه چی بگم که لبش رو گذاشت رو لبم و ول کن نبود من دختره رو حل دادم که دختر گفت
دختره:هی چیکار میکنی
کوک:من باید بگم تو داری چیکار میکنی
دختره: ایششش
کوک: بیا برو گمشو
کوک:رفتم سمت کلاس هنوز لیا نیومده بود نگران شدم بخواطر همین رفتم سمت خونش .
.
.
.
ویو لیا:
رسیدم خونه وارد خونه شدم و رفتم تو اتاقم همین جور داشتم گریه میکردم که صدای در اومد منم رفتم پایین ببینم کیه درو باز کردم دیدم کوکه اومدم درو ببندم که پاش رو گذاشت لا در
کوک:لیا درو باز کن
لیا:کوک هق برووو
کوک:تا وقتی که حرف نزدیم نمیرم
لیا: باشه
کوک:(میره داخل خونه) لیا چرا گریه میکنی؟
لیا:مگه مهمه؟
کوک:...
𝐂𝐚𝐧 𝐲𝐨𝐮 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐚𝐧𝐝 𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭?
🅱🆈🅴 🆄🅽🆃🅸🅻 🆃🅷🅴 🅽🅴🆇🆃 🅿🅰🆁🆃.. 🖤
ویو کوک:
وقتی دیدم یه پسر خونه لیا هست عصبانی شدم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه تا خونه لیا ۱۰۰بار زنگ زد باورم نمیشه لیا دوست پسر داره
.
.
.
.
ویو لیا:
وقتی کوک اومد خوشحال شدم ولی انگار ناراحت و عصبی هست اومدم یه چی بگم رفت منم گفت فردا تو مدرسه میبینمش
پرش به فردا صبح:
ویو لیا: صبح پاشدم رفتم سمت WC (همون دستشویی خودمون 🗿😂) رفتم صبحونه خوردیم و رفتم مدرسه وقتی رسیدم دنبال کوک گشتم ولی نبود رفتم پشت مدرسه رو ببینم دیدم کوک داره یه دخترو می بوسه منم سری رفتم همین جور داشتم گریه میکردم و میرفتم سمت خونه
.
.
.
.
ویو کوک:
صبح شده بود و منم بیدار شدم و رفتم WC و صبحونه خوردم و رفتم سمت مدرسه هنوز لیا نیومده بود منم رفت داخل کلاس داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم چند تا پسر پشت مدرسه مزاحم یه دختر شدن منم رفتم پشت مدرسه و با اون پسرا درگیر شدم
کوک:شما دارین چه غلطی میکنین؟
پسر¹:به توچه تو مثلاً کی باشی؟
کوک:دوست پسرش
پسر²:گندش بزنن سری باشین برین
کوک:هی خانم شما خوبین؟
دختره:آره
کوک:خوبه من دیگه میرم
دختره: یه لحظه وایسا
کوک:اومدم یه چی بگم که لبش رو گذاشت رو لبم و ول کن نبود من دختره رو حل دادم که دختر گفت
دختره:هی چیکار میکنی
کوک:من باید بگم تو داری چیکار میکنی
دختره: ایششش
کوک: بیا برو گمشو
کوک:رفتم سمت کلاس هنوز لیا نیومده بود نگران شدم بخواطر همین رفتم سمت خونش .
.
.
.
ویو لیا:
رسیدم خونه وارد خونه شدم و رفتم تو اتاقم همین جور داشتم گریه میکردم که صدای در اومد منم رفتم پایین ببینم کیه درو باز کردم دیدم کوکه اومدم درو ببندم که پاش رو گذاشت لا در
کوک:لیا درو باز کن
لیا:کوک هق برووو
کوک:تا وقتی که حرف نزدیم نمیرم
لیا: باشه
کوک:(میره داخل خونه) لیا چرا گریه میکنی؟
لیا:مگه مهمه؟
کوک:...
𝐂𝐚𝐧 𝐲𝐨𝐮 𝐥𝐢𝐤𝐞 𝐚𝐧𝐝 𝐜𝐨𝐦𝐦𝐞𝐧𝐭?
🅱🆈🅴 🆄🅽🆃🅸🅻 🆃🅷🅴 🅽🅴🆇🆃 🅿🅰🆁🆃.. 🖤
۲۲.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.